سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منتقدانه
.. و زمانی که قائم ما ظهور کند، ندا در دهد: آگاه باشید ای جهانیان! که منم امام قائم.. آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده.. بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند.. بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را عریان روی خاک افکندند.. آگاه باشید ای جهانیان که جد من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند.. *یالثارات الحسین علیه السلام*
قالب وبلاگ
سلام
مطلب جالبی از سایت نوبت ما درباره مردم لیبی. از دستش ندید:
 
مردم لیبی پس از 42 سال جرأت کردند درباره قذافی جوک بگویند

لیبی در شرق لیبی که چهار دهه در ترس از حکومت قذافی می زیست کاریکاتورها و جوک های بسیاری درباره قذافی مطرح می شود.

به گزارش
عصر ایران به نقل از رویترز، این کاریکاتورها و جوک ها طراحی و منتشر می شوند تا ترس و رعب مردم این منطقه از حکومت 42 ساله قذافی ریخته شود.

در شهر بنغازی مهمترین شهری که هم اکنون در اختیار مخالفان قرار دارد ، کاریکاتوری روی دیوارها کشیده شده که در آن قذافی به شکل "سوپر من" طراحی و نقاشی شده است. در این کاریکاتور، قذافی در لباس مشهور سوپر من قرار دارد ولی بر روی سینه اش به جای علامت "اس" ، علامت دلار طراحی شده است.

در کاریکاتور دیگری نیز قذافی در داخل سطل زباله طراحی شده که روی سطل زباله نیز نوشته شده است: تاریخ.

پس از 42 سال از حکومت مطلق قذافی در لیبی ساکنان شرق این کشور می گویند انتشار گسترده جوک درباره قذافی ریشه در سالیان دراز ترس از حکومت قذافی و نیروهای آن دارد.

رفتارهای عجیب و لباس های رنگارنگ و غیرمعمول قذافی و محافظان زن قذافی سوژه اولیه بسیاری از این کاریکاتور ها و جوک ها را ایجاد می کند.

در شهر بنغازی یک جوان، موهای خود را شبیه به قذافی تبدیل کرده و چتر بزرگی را در دست گرفته و در خیابان ها مشغول قدم زدن است.
همین اقدام باعث ترافیک بسیار شدیدی در خیابان های مرکزی بنغازی می شود چرا که بسیاری از شهروندان ضمن توقف خودروی خود نظاره گر این جوان می شوند. برخی دیگر هم صدای بوق خودروی خود را به صدا در می آوردند.

فاطمه الشکسی 42 ساله معلم می گوید: هم اکنون ما احساس خود را بیان می کنیم و به راحتی اظهار نظر می کنیم. قذافی نه تنها جنایت های نظامی را مرتکب شد بلکه علیه عقل و فکر ما جنایت کرد که می توان آن را جنایت های ذهنی نامید.

قذافی که هم اکنون با وجود مخالفت های گسترده مردمی، همچنان پایبند قدرت است دستور داده بود تا کتاب سبز در مدارس تدریس شود. قذافی تمامی اندیشه ها و ایده های خود را در زمینه های مختلفی در کتاب سبز گردآوری کرده است.

مردم بنغازی می گوید: اختناق آنقدر بود که سالیان سال ، همسایگان، همسران، پدران و پسران همه و همه احساس منفی خود را نسبت به قذافی از یکدیگر پنهان می کردند تا دستگاه های امنیتی از این موضوع مطلع نشوند.

هیثم العنوش 31 ساله کارمند بانک درباره قذافی می گوید: او یک دیوانه است. او از کودکی و سنین کم، مغزشویی را آغاز می کرد. این اقدامات باور کردنی نیستند ما مسلمان هستیم و قذافی پیامبر نیست بلکه یک قاتل است.

هر چند سبیل های کوتاه قذافی و علاقمندی وی به استراحت در چادر ، باعث طنز وی در صحنه های بین المللی می شد اما حکومت وی در داخل با وحشیگری بسیاری همراه بود و به هیچ وجه حاضر به پذیرش وجود مخالفان نبود.

در هفته گذشته هم مخالفان در شهر بنغازی، عروسک بزرگ میمونی را حمل می کردند که به مانند قذافی چتر در دست داشت. برخی دیگر هم عروسک موش را حمل می کردند که شبیه قذافی بود. قذافی پیش از این مخالفان و معترضین را "موش" توصیف کرده بود.

بر روی دادگاه شهر بنغازی هم این جمله طنزآمیز با حروف درشت نوشته شده است: ای قذافی از خود خجالت بکش و خود را تسلیم "شورای ملی آرایشگرها و سلمانی ها" کن.

لیبی

[ پنج شنبه 89/12/26 ] [ 7:6 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]

سلام

وقتی دیکتاتورها به بیجارگی میفتن:

 
از بیم پیوستن به صف انقلابیون؛
قذافی نخست‌وزیر و وزرای دولت لیبی را محبوس کرده است

خبرگزاری فارس: یک پایگاه خبری لیبیایی اعلام کرد که سرهنگ قذافی از بیم پیوستن هئیت دولت لیبی به صفوف انقلابیون تمام آنها را 20 روز است که در منزل خود محبوس کرده است.


به گزارش فارس به نقل از پایگاه خبری روزنامه لیبیایی "برنیق "، سهنگ "معمر القذافی "، "البغدادی المحمودی " نخست‌وزیر لیبی و تمام وزاری خود را از سه هفته پیش در "باب العزیزیة " مقر اقامتش در طرابلس محبوس کرده است.

به گفته یک مقام مسئول، قذافی نخست‌وزیر و تمام اعضای هیئت دولت او را 3 هفته است که در باب العزیزیة محبوس کرده است و به آنها اجازه نمی‌دهد که از این مکان خارج شوند و تمام نشست‌های این دولت نیز در یکی از منازل قذافی صورت می‌گیرد و وی با استفاده از تعداد زیادی از نیروهای امنیتی مکان اقامت این افراد را محاصره کرده است.

بر اساس این گزارش نزدیک 20 روز است که اعضای این دولت در حبس به سر می‌برند و حتی حق ملاقات با خانواده‌هایشان را ندارند و گردانهای امنیتی که محل این وزراء را محاصره‌ کرده‌اند، دستور اکید دارند که بدون اجازه شخص قذافی به شخصی اجازه خروج ندهند.

پیش از تعداد زیادی از مقامات سیاسی و نظامی لیبی از جمله وزیر کشور و سفرای وزارت خارجه به صفوف انقلابیون پیوسته‌ بودند.

مردم لیبی در اعتراض به دیکتاتوری 41 ساله قذافی هفته‌هاست که دست به قیام زده و خواستار سرنگونی وی و ایجاد یک حکومت بر اساس رای مردم هستند.
منبع: فارس


[ پنج شنبه 89/12/26 ] [ 6:59 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]

سلام

ادامه:

غروب مهر
مرحوم سیداحمد خمینی تا پاسی از شبِ ??اسفندماه ???? در سلامت کامل بود و بعد از فعالیت های روزمره، به خواب شبانه رفت، ولی دیگر برنخاست. احمدآقا دچار ایست قلبی شده بود. زمانی که پزشکان بر بالین ایشان حاضر شدند، ساعتی از ایست قلبی می گذشت و به دنبال آن، خون به مغز نرسیده بود و احمد آقا دچار مرگ مغزی شده و اعمال مغزی ایشان از کار افتاده بود. تیم پزشکی هر آنچه تلاش کرد نتیجه ای نگرفت. اگرچه در اثر این تلاش ها، قلب به کار افتاد و ضربان قلب به حالت طبیعی برگشت و منظم شروع به کار کرد، ولی اعمال حیاتی مغز به حالت طبیعی بازنگشت تا اینکه در روز ?? اسنفدماه ???? ضربان قلب ایشان نیز متوقف شد. و یادگار یار به سوی او پرکشید.
در ادامه هم گفتگویی منتشر نشده از سید احمد خمینی را بخوانید تا با خودش، امام و انقلاب بیشتر آشنا شوید:
*سوال: جناب حجت‌اسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی در آستانه یازدهمین سالگرد دفاع مقدس قرار گرفته‌ایم خواهشمند است بفرمایید که جنابعالی چگونه از شروع تجاوز وحشیانه دشمن به میهن عزیزمان باخبر شدید و در آن هنگام در مورد سرنوشت جنگ و پایان آن چه احساسی داشتید؟
* حاج احمد:بسم‌الله الرحمن الرحیم ، به‌طور کلی وقتی جریانات انقلاب اسلامی ایران در پیش بود یعنی همان زمانی که امام در پاریس تشریف داشتند یکی از مسائلی که پیش‌بینی می‌شد این بود که اگر انقلاب پیروز شود چه نوع خطراتی آن را تهدید می‌کند. ما معتقد بودیم که منافقین و چپی‌ها در داخل مسائلی بوجود می‌آورند چون از اینجا (ایران) هم فردی که نامش را دقیقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه) آمد. وی از ایادی شاه بود که بعد هم معلوم شد که عضو سازمان «سیا» می‌باشد و مدتی هم رئیس دفتر شاهپور بختیار بود. وی یک شماره تلفن به ما داد و گفت اگر با من کاری داشتید تماس بگیرید و آن شماره متعلق به تلفنی بود که در اطاقی پهلوی اطاق بختیار بود.
مسئله‌ای که مطرح شد این بود که امام حاضر نشدند با فرد مذکور ملاقات کنند. وی این مسئله را با یکسری از مسائل داخلی را به بنده گفت که ما خودمان هم همان‌طور حدس می‌زدیم. ایشان می‌گفت در ترکمن صحرایی درگیری هست و در بلوچستان به نوعی دیگر و در قسمتهای کردستان و حتی در جنوب جریاناتی با نام خلق عرب پدید آمده و ما علاوه بر اینکه این مسائل را حدس می‌زدیم احتمال هم می‌دادیم که جنگی علیه انقلاب راه بیفتد. درست در بحران قضایای بعد از انقلاب بود که جریان جنگ پیش آمد. البته گزارشاتی از مدتی پیش از شروع جنگ رسیده بود که عراق نیروهایی را در حال جابجایی دارد.
بعد از اینکه عراق به ایران تجاوز کرد و چند فرودگاه را بمباران کرد یعنی در همان ساعات اولیه شروع جنگ از ستاد مشترک به بنده خبر رسید و من هم به خدمت حضرت امام رفتم و به وی خبر دادم. ایشان هیچ عکس‌العملی که ناشی از دست‌پاچگی باشد نشان ندادند و به حرف من گوش کردند. آن موقع به قدری ما درگیر بودیم که فرصت زیادی نداشتیم چون نمی‌دانستیم که جنگ، جنگ کوتاه است یا طولانی می‌شود. بیشتر تحلیلهای روز اول ما این بود که یا این جنگ ظرف چند روز تمام می‌شود و یا یک جنگ طولانی و درازمدت می‌شود و این بستگی دارد و به وضع داخلی کشور ما. یعنی اگر ما کنترلمان بر اوضاع بد باشد و آنها بیایند و جاهایی را بگیرند که قهراًً جنگ تمام شده است اما اگر برعکس باشد ما برای یک جنگ تمام عیار آماده شویم. چون ما می‌دانستیم که آنها مجهز به چه سلاحهایی هستند و ما خودمان چه داریم و ما از محل نگهداری خیلی از سلاحها و مهمات خبر نداشتیم و شناخت زیادی نسبت به پادگانها نداشتیم چون کسانی که از این اوضاع مطلع بودند غالباً از کشور فرار کرد بودند و آن عده‌ای هم که مانده بودند دل‌خوشی از ما نداشتند که بخواهند بدون مسائلی این چیزها را به ما بگویند.
*سوال : بدون تردید شما در طول دوران دفاع مقدس از همه کس به امام نزدیکتر بودید و از موضع‌گیریهای ایشان در مقاطع مختلف جنگ خاطرات بسیاری دارید. لطفاً خاطره‌ای را از آن دوران تعریف کنید؟
*حاج احمد: تلخترین خاطره‌ای که به یاد دارم پذیرش قطعنامه، و شیرین‌ترین خاطره مربوط به فتح خرمشهر است.
فتح خرمشهر زمانی اعلام شد که ساعت حدوداً چهار بعدازظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند. امام هر روز سه مرتبه و هر مرتبه حدوداً‌ نیم ساعت قدم می‌زدند و رادیو هم در دستشان بود چون ما از قبل می‌دانستیم که رزمندگان اسلام در حال انجام این کار هستند و درگیری هم از شب قبل شروع شده بود که خیلی هم شدید بود.
امام در حال قدم زدن بودند که گوینده رادیو خبر آزادسازی خرمشهر را اعلام کرد. با شنیدن صدای گوینده، من به امام نگاه کردم و متوجه شدم که احساس خوبی به ایشان دست داد. البته در مجموع امام از مسائلی که خیلی تلخ بود اوقاتشان زیاد تلخ نمی‌شد و از مسائلی هم که شیرین بود خیلی خوشحال نمی‌شد .
در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند که ما باید تا کنار شط‌العرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلاً با این کار موافق نبودند و می‌گفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید بدانید که اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شم موفق نشوید دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و ما با این جنگ را تا نقطه‌ای خاص ادامه بدهیم و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.
*سوال: به جرأت می‌توان گفت از بزرگترین دستاوردهای دفاع مقدس، ارزشها روحیات و فرهنگ ارزشمند و گرانقدری است که رزمندگان اسلام در صحنه‌های نبرد و میادین خون و شهادت به نمایش گذاشتند. از نگاه شما برای پاسداری از این ارزشها و بهره‌گیری از آنها در مقابل با تهاجم فرهنگی استکبار باید چه تدابیری اتخاذ شود؟
*حاج احمد: مسئله‌ای که به ذهن می‌رسد این است که اگر جنگ نبود این خطری را که دو یا سه سال پس از پایان جنگ ما با آن مواجه بودیم ممکن بود زودتر دچار شویم. یکی از اثرات بزرگ جنگ، تثبیت انقلاب بود یعنی در سایه جنگ بود که انقلاب تثبیت شد و ضد انقلابها رانده شده و به دست نیروهای انقلاب از نظام کنار گذاشته شدند و روی هم رفته آنچه که مهم است همان تثبیت انقلاب است. من نمی‌گویم که اگر جنگ نبود انقلاب شکست می‌خورد اما اگر جنگ نبود بعد فرهنگی و مکتبی بودن انقلاب ما، در دنیا شناخته نمی‌شد و جنگ موجب شد که اکثر خبرهای دنیا در هشت سال جنگ در مورد ایران از رسانه‌های گروهی پخش می‌شد. قدرت انقلاب، تفکر امام، برخورد انقلاب با ارزشهای ترسیم شده از سوی غرب و…. در لابلای جنگ به دنیا منتقل شد. وقتی اینطور شد، در تمام دنیا نیروهای اسلامی و هسته‌‌های مقاومت که نقاط بسیار قوی ادامه جنگ بودند پدید آمد.
اگر شما می‌بینید که در جریان سلمان رشدی، مسلمانان دنیا به خیابانها می‌ریزند و فتوای امام چنان واکنشهایی بوجود می‌آورد، این آگاهی است که در خلال هشت سال جنگ توسط دشمنان ما به آنها منتقل شده است. چون امام که محور تمام اخبار بودند تفکرشان تفکر اسلامی بود. اسلام و دیدگاه‌های اسلامی امام به بهترین وجه در آن دوران برای تمام دنیا و مسلمانانی که در اقصی‌نقاط جهان هستند مخابره شد.
امروز شما می‌بینید که انقلاب ما همان انقلاب است اما چون جنگ نیست و موضعگیریها، موضعگیریهای جنگی نیست رسانه‌های غربی حرفهای کم‌رنگ ما را پررنگ می‌کنند و اگر خدایی نکرده اشتباهی در صحبتی باشد آن را پررنگ می‌کنند و ما مورد خاصی نداریم که خبرگزاریها بر سر آن رقابت کنند. مثل آسوشیتدپرس، رویتر و… لذا موضع ما در مقابل اسرائیل، ارتجاع منطقه و… نیز در میان خبرها و گزارشات بیان می‌شد. وقتی حرف امام منتقل می‌شود که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و «ما دندانهای آمریکا را در دهانش خرد می‌کنیم» و…. توسط خبرگزاریها منتقل و به وسیله رادیوها، تلویزیونها، مطبوعات و… بیان می‌شد و باعث می‌گردید که مسلمانها خویشتن را بازیابند. این درست است که حرف امام بود اما سیم ارتباطی حرف امام با تک‌تک مسلمانان دنیا، جنگ بود. وقتی ما یک موشک به عراق می‌زدیم در حقیقت این خط رابط با حاملی می‌شد برای انتقال افکار امام به جهان. وقتی بچه‌های ما با یک قایق به ناوهای غول‌پیکر حمله می‌کردند آنها می‌گفتند جنگهای امروز جنگ الکترونیک است و قایقی که سه نفر در آن نشسته‌اند و یک «آر.پی.جی» بر دوش دارند به سمت یک ناو می‌رود و به آن حمله کرده و ضربه می‌زند هرچقدر هم که این ضربه کوچک باشد یک حال خاصی پس از شنیدن این خبر در مسلمانان دنیا پدید می‌آید و این فکر منتقل می‌شود که با دست خالی هم می‌توان کارهایی کرد. این چیزها باعث شد که انقلاب ما شکل بگیرد و حرفهای ما زده شود و آن چیزی که امروز ما رویش حرف داریم این است که ما بسیجی به دست آوردیم این ارزشها نباید خدشه‌دار شود. لذا باید سعی کنیم که آن‌چه نظر بنیانگذار این انقلاب بوده در نظر داشته باشیم و به سمت اهداف امام برویم.
*سوال: جنگ برای انقلاب و جمهوری اسلامی از یک سو و جبهه استکبار و ایادی منطقه‌ای آن از سوی دیگر چه نتایج و تبعات سویی را به همراه داشته است؟
*حاج احمد: جنگ نه از نظر مادی بلکه از نظر معنوی ابهت غرب را شکست جنگ اگر نبود پیام امام به گورپاچف معنا نداشت و جنگ موجب شد که این برداشت که با فرهنگ غرب و آن چیزی که به عنوان اسوه و اساس حرکتهای مادی یعنی دیدگاههاست و با آنها نمی‌توان جنگید جنگ ما این تصور را باطل کرد والا ما می‌دانیم که اگر آمریکا بخواهد ما را نابود کند او خیلی اسلحه دارد و ما نداریم اما اینکه ملتی به خاطر اینکه اسلحه ندارد چیزی نگوید را در دنیال باطل کرد.
*سوال: در شرایط بمباران و موشکباران و…. حضرت امام در ارتباط با خانواده در آن شرایط چه برخوردی داشتند؟
* حاج احمد:وقتی جنگ شروع شد مدتی طول کشید تا کار به بمباران شهرها کشید. در ابتدای جنگ ستاد مشترک کسی آمد که مربوط به تیم مهندسی بود و یک مکان ضد بمب و مستحکم برای امام درست کرد اما حضرت امام فرمودند من به اینجا نمی‌روم و هرچه هم که من گفتم حداقل شما بیایید و اطاق مذکور را ببنید ایشان فرمودند من از همین بیرون که آنجا را دیده‌ام و به آنجا نخواهم آمد و تا وقتی که تهران زیر موشکباران دشمن قرار گرفت در اطاق معمولی خودشان بودند و خیلی معمولی برخورد می‌کردند.
وقتی هم که من خیلی اصرار کردم ایشان قسم خوردند که من این کار را نخواهم کرد و بین من و بقیه افراد هیچ تفاوتی نیست. ایشان می‌گفت اگر بمبی به خانه من بخورد و پاسدارهای اطراف منزل کشته شوند و من در اطاق ضد بمب‌ زنده بمانم دیگر من به درد رهبری نمی‌خورم. من زمانی می‌توانم مردم را رهبری کنم که زندگی من مثل آنها باشد و همه در کنار همدیگر باشیم. از نظر خانوادگی هم من به شما بگویم که سالها پیش وقتی مأمورین ساواک به خانه م ریختند که امام را بگیرند مادر من در حیاط ایستاده بود که من از خانه بیرون دویدم و ایشان به من گفت «پدرت را بردند اگر می‌خواهد او را ببینی زودتر برو» کلاً مادرم و خواهرانم اهل این حرفها نیستند و ترسو نیستند و فقط نگرانیشان در مورد حال امام بود. نکته دیگر این است که امام اصلاً مایل نبودند که یک چنین صحبتهایی در آن زمان بشود.
یک نکته‌ای به خاطرم آمد که برایتان نقل کنم. یک روز که تهران شدیداً زیر بمباران و موشکباران بود مادرم وارد اطاق شدند و دیدند که یک پتویی کج افتاده است با نهایت خونسردی مرا صدا زدند که بیا و سرپتو را بگیر تا آن را درست کنیم و امام از این حرف خنده‌اش گرفت.
سئوال- کدامیک از رفتارهای ویژه حضرت امام می‌تواند به عنوان یک الگوی خاص مورد استفاده جوانهای مذهبی واقع شود؟
- به نظر من مهمترین خصلت امام دو چیز بود یکی صداقت و دیگری صمیمیت، یعنی امام هرگز این گونه نبود که یک جایی حرفی بزند و جای دیگر همان حرفش را عوض کند. رفتار امام در بیرون از خانه و درون خانه یکی بود و فقط در خانه کمی رسمیت ایشان کم رنگ می‌شد. بارها شده بود که من وقتی وارد خانه می‌شدم می‌دیدم که ایشان مشغول بازی با کودکان هستند و با مردم هم خیلی صمیمی و صادق بودند. حتی تا وقتی که مادرم سر سفره نمی‌آمد امکان نداشت که ایشان غذا بخورند.
*سوال: نظر امام در مورد نیروهای مسلح چه بود؟
*حاج احمد:امام در نیروهای رزمنده از همه بیشتر به بسیجیها نظر داشت چون در میان آنها از پیرمردهایی با موهای سپید گرفته تا نوجوانان پرشور حضور داشتند و سرباز واقعی امام بودند. اینها آدمهایی بودند که از جان و مالشان گذشتند به دنبال دستور امام وارد مبارزه‌ای شدید شدند. از سپاهی‌ها هم به عنوان بچه‌های انقلاب نام می‌برد و خیلی به آنها علاقه داشت. و در مورد ارتش هم همه می‌دانیم که ایشان از اول مدافع این برادرها بودند. حتی زمانی که صحبتهایی در مورد انحلال ارتش بود ایشان شدیداً مخالف بودند.

حاج سید احمد خمینی

برای دریافت، روی تصویر بالا کلیک کنید.

منبع: www.asr-entezar.ir


[ پنج شنبه 89/12/26 ] [ 6:31 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]

سلام

برای او که سرباز انقلاب و مشاور امین رهبر بود:

 

سید احمد خمینی ?? اسفند ???? متولد شد و ?? اسفند ???? به دیار یار شتافت. چنان سریع و پرشتاب به پدر پیوست که معلوم بود، همان چند سال فراق پدر، با او چه کرده است! پس از پدر هرجا می‌رفت، عطر و بوی خمینی از او به مشام می‌رسید و گاه که عرصه خیلی بر او تنگ می‌شد، فارغ از روال رسمی مجالس سخن و دیدار، آهی می‌کشید و غمگینانه می‌گفت: دلم برای او خیلی تنگ شده است و چه زیبا گفت، همسر فاضله‌اش که او همچون ماه به دور خورشید در گردش و طواف بود؛ صادق، صمیمی، مخلص، وفادار و امام که به سختی درباره افراد شهادت می‌داد و فارغ از رابطه پدر و فرزندی در پیامی درباره وی، چنین شهادت داد: «اینجانب در پیشگاه مقدس حق، شهادت می‌دهم که احمد از اول انقلاب تاکنون و از پیش از انقلاب، در زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است، از او رفتار یا گفتاری که برخلاف ایده انقلاب اسلامی ایران باشد، ندیدم و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانی کرده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب، معین و کمک‌‌کار من بوده است و خود نیز می‌گفت، از زمانی که خود را شناخته، لحظه‌ای از خدمت به آرمان‌های امام سر باز نزده است.
در ماجرای تبعید امام(ره) از نجف به بصره به قصد کویت، در آن بیابان خشک و برهوت که امام جز خدا همراهی نداشت، این او بود که در آن بیابان غربت و درد، پروانه‌وار به دور شمع امام(ره) می‌چرخید و سرانجام همو بود که با تیزبینی خاص خویش، مهاجرت به فرانسه را به امام(ه) پیشنهاد کرد و امام(ه) هم پذیرفت.
همسر او می‌گوید، در دوران تبعید امام(ره) وقتی احمد برای درس به بیرون می‌رفت، هیچ‌گاه امید بازگشت او به خانه را نداشته است، زیرا هر لحظه احتمال دستگیری‌اش را می‌داد.
خود او می‌گفت: به جای این‌که به درس و مباحث علمی‌ برسم، ترجیح می‌دهم خود را قربانی انقلاب، امام و مردم کنم و سپر دردها و رنج‌های امام باشم.
همو بود که پس از درگذشت برادر مجتهدش، مرحوم حاج‌آقا مصطفی خمینی در آن شرایط سخت نجف، بار سنگینی را به دوش کشید تا ضربه و فشار کمتری به امام(ه) و اصحاب او وارد آید.
این اواخر به روستایی در حواشی قم رفت و در خانه‌ای کاهگلی، سه ماه را با کتاب «اربعین» امام(ه) گذری کرد، چه از عارفی شنیده بود که چند ماه بیشتر به پایان عمرش باقی نمانده است و او می‌خواست از همین اوقات، بهترین آمادگی‌ها را برای دیدار یار فراهم کند.
از او که حقیقتا «آقازاده» و «امام‌زاده» بود، ماترک و ارثی باقی نماند و این از وصیت‌نامه او روشن است و البته از پدری همچون امام(ه)، عجیب نیست که چنین فرزندی را در زهد و سادگی تربیت کند که مثل خود او دار و ندارش را به پای مردم و نهضت و کشور بریزد و هیچ اندوخته‌ای فراهم نیاورد.
به وصیت‌نامه‌اش بنگرید که سرفرازانه در بندی از آن می‌نویسد: من شخصا در هیچ بانک و مؤسسه‌ یا شرکتی و از این قبیل، وجهی (مالی) ندارم و اگر مختصر پولی در بانک تعاون اسلامی دارم، شهریه‌های مراجع بزرگوار قم است که باید صرف فقرا شود.
آقای طاهری خرم‌آبادی نقل می‌کرد که زمانی پس از رحلت حاج‌احمد‌آقا، خدمت آیت‌الله وحید خراسانی رسیدم و دیدم بسیار متأثر است. از ایشان علت را که پرسیدم، گفت: احمدآقا کمی پیش از رحلتش اینجا بود. از ایشان پرسیدم در این مدت خواب امام(ره) را ندیده‌ای، که گفت، بله، یک بار در خواب، امام(ه) را دیدم و از او پرسیدم، آخرت چگونه است، فرموده بودند: احمد، من گذشتم، ولی بسیار سخت بود. وی می‌گفت: پدرم در خواب دستش را تکان داد و گفت‌: احمد: حتی اگر دستت را مثل من این‌طوری حرکت بدهی، این تکان دست در اینجا همراه توست و باید برای آن پاسخی داشته باشی! او می‌گفت: وقتی از امام(ه) پرسیدم چه باید کرد، سه بار به من فرمودند: احمد خوب شو، خوب شو، خوب شو و او که خوب بود، تصمیم گرفت، خوب‌تر شود و خوب‌تر برود و خوب‌تر محشور شود.
او در همان خانه کاهگلی قم، تا پاسی از شب به عبادت می‌گذرانید و به عاقبت کار اندیشید و عجب این‌که به درستی گفته بود، من سه ماه بیشتر در این دنیا مهمان شما نیستم. این اواخر از همه اطرافیان، بی هیچ سابقه‌ای حلالیت می‌طلبید و همه در شگفت از این رفتاری که برای آنان ابهام داشت و عجیب‌تر از وصیت فرزندان امام، یکی وصیت حاج‌آقامصطفی به پدر است و دیگری وصیت حاج‌احمدآقا به مادرش و چه رازی در این ارتحال زودهنگام دو برادر است، خدا می‌داند و بس!
حالا به شکل دقیق تر به زندگی این یار همیشه همراه امام می پردازیم.

ولادت
در آخرین روزهای زمستان، یعنی روز بیست و چهارم اسفند ???? هجری شمسی، در شهر مقدس قم، در خانه فقیهی وارسته و مجاهدی نستوه و مخلص به نام حاج آقا روح اللّه که بعدها به نام مقدس امام خمینی رحمه الله معروف شد ـ نوزادی دیده به جهان گشود که او را احمد نام نهادند. احمد، درد دین را از گرما و حرارت جانسوز نوای اذان و اقامه خمینی کبیر به ارث برد. مادرش، با شیره جان خویش، صبر و استقامت را به دانه دانه سلول های روحش تزریق کرد. سیره عملی پدر هم، اخلاق اسلامی را به احمد آموخت. بدین سان، شخصیت احمد در کانونی اخلاقی و عرفانی بزرگ و کامل می شد.

دوران تحصیل
سیداحمد خمینی رحمه الله دوره ابتدایی را پشت سر گذاشت و سپس در علوم جدید ادامه تحصیل داد و در رشته طبیعی از دبیرستان حکیم نظامی قم دیپلم گرفت. پس از دیپلم، چهار بار به عراق مسافرت کرد و در یکی از سفرها، در نجف اشرف دروس حوزوی خود را شروع نمود و همانجا ملبّس به لباس مقدس روحانیت گردید و بعد از آن، در قم ادامه تحصیل داد. ایشان دروس سطح را در محضر آقایان ابطحی، صادقی، محمدفاضل و سلطانی به پایان برد و دروس خارج را نزد حضرات آیات موسی زنجانی و حائری در قم و در نجف هم نزد امام و برادر بزرگوارش مرحوم آقا مصطفی خمینی ادامه داد. احمدآقا همچنین در درس های شهید مرتضی مطهری در قم شرکت می کرد.

علاقه به تحصیل
سیداحمد خمینی رحمه الله سال های متمادی در پی کسب علم و دانش بود، ولی هنوز روح تشنه احمد، از کوثر زلال علم و دانش سیراب نگردید که او در برابر مسئله مهم تری قرار گرفت؛ اوج گیری جریانات سیاسی و مسئله انقلاب. ایشان، امام و انقلاب را به همه چیز ترجیح می داد؛ بنابراین، وارد جریانات سیاسی شد. ایشان خود چنین می گوید:«با آنکه از لحظه ها استفاده می کنم تا در مواقعی که از کارهای سیاسی و اجتماعی فارغ می شوم، به مطالعه و بحث و تفکر در علوم مورد علاقه ام بپردازم، ولی بیشتر اوقاتم صرف کارهای سیاسی و اجتماعی می شود… . ترجیح می دهم لحظات عمرم را در خدمت به امام عزیز، چون خدمتگزاری صادق و حلقه به گوش باشم و درد جانسوز دوری از مطالعه را به جان خریدار».

نامه یک جانباز
یکی از نزدیکان یادگار (سید احمد) امام نقل می کند: «روزی خدمتشان رسیده و پس از طرح موضوعاتی، نامه جانبازی را که همراهم بود به ایشان تقدیم کردم. ایشان نامه را گرفته و مطالعه کردند. بعد از چند لحظه، در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود فرمودند: «این آقایان روز قیامت سند و مدرک دارند که به محضر حق ارائه بدهند، ولی ما چه کردیم برای اسلام و ما چه داریم که ارائه بدهیم؟ سپس ایشان نامه را بوسیده و داخل پاک گذاشتند و پیش خود نگه داشتند».

آینده نگری
احداث بیمارستان بقیة اللّه (عج) جماران، از خدمات حاج احمدآقا خمینی رحمه الله بود که بدون اطلاع حضرت امام رحمه الله بنا شد، چون اگر امام متوجه می شد که احمدآقا می خواهد در پشت دیوار اتاقش بیمارستان بسازد، هرگز نمی پذیرفت؛ بنابراین، احمدآقا از امام خواست که برای تأسیس بیمارستان کمک کند و ایشان هم می پذیرد. چندی پس از افتتاح بیمارستان و راه اندازی بخش سی سی یو در آن و تأمین کادر پزشکی متخصص آن توسط احمدآقا، ناگهان حال امام به هم خورد و ایشان را به بیمارستان بردند. هنگامی که امام بهبودی نسبی یافت، پرسید که اینجا کجاست؟ و وقتی به ایشان گفتند که این بیمارستان تا منزل چند متری بیشتر فاصله ندارد، بسیار متعجب شدند. اقدام هوشیارانه احمدآقا، باعث نجات جان امام شد.

احمد وقف انقلاب
سیداحمد خمینی رحمه الله خود را وقف انقلاب و امام کرده بود. در تأئید این ادعا همین جمله از امام راحل کافی است که ایشان به احمدآقا فرمودند: «تو شب و روزت را وقف کرده ای و برای اسلام و انقلاب کار می کنی». به گفته شاهدان عینی، تراکم کارها و فعالیت های احمدآقا در نوفل لوشاتو به حدی بود که چندین بار به بستر بیماری افتاد. البته خود احمدآقا کارهای خویش را خیلی کوچک می شمرد و خود را کوچک ترین فرد احساس می کرد، در حالی که در تلاش برای حفظ سلامت امام و مداوای بیماری آن قلب نازنین، گاه آن چنان خود را فراموش می کرد که نقل کرده اند حضرت امام در بستر بیماری، خطاب به پزشکان که به بالینش آمده بودند فرموده بود: اول احمد را دریابید که او به مراقبت نیازمندتر از من است.

مشاور امام رحمه الله
حضرت امام خمینی رحمه الله با آن تیزبیی و شمّ سیاسی قوی، باید با کسی مشورت کند که دارای لیاقت وافری باشد و ویژگی های منحصربه فردی داشته باشد که بتواند طرف مشاوره و نظرخواهی امام قرار گیرد. به تصدیق بزرگان، نزدیکان و سیاستمداران انقلابی، آن شخص کسی نبود جز یادگار خود امام، مرحوم حاج سیداحمدآقا و به حق هم مشاوری خبره و در عین حال امین بود. او، دیدگاه های بسیار پخته و حساب شده ای ارائه می کرد و آن پیرفرزانه و مغز متفکر و بزرگ معمار انقلاب نیز بر آن پیشهادهای سنجیده واثرگذار، مهر صحت و تأئید می زد و به مرحله اجرا می رسید و انقلاب و اسلام، از برکات آن دیدگاه های درست بهره مند می گردید.

دو پیشنهاد مهم
پپیشنهاد سفر حضرت امام راحل رحمه الله از عراق به پاریس، از سوی احمدآقا مطرح شد و باعث گردید صدای مظلومیت ایران و امام، در دل اروپا طنین انداز و انقلاب ایران به اروپا صادر شود. بازگشت امام از پاریس به تهران، آن هم در آن ایام سرنوشت ساز دهه فجر و آن موقعیت حساس، پیشنهاد سازنده و سرنوشت ساز احمد آقا بود که خطاب به امام فرمود: «بایدبه ایران برویم و الان وقت ماندن در پاریس نیست» و آن سفر تاریخی، نقطه عطفی در دوران انقلاب و ایام پیروزی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران گردید.

احمد در آغوش یار
یکی از پزشکان مرحوم امام تعریف می کند آخرین بار که حضرت امام خمینی رحمه الله برای عمل جراحی معده در بیمارستان بقیة اللّه جماران بستری شدند، حاج احمدآقا در مدخل ورودی بیمارستان ایستاده و کلیه پرسنل بیمارستان اعم از دکتر و پرستار در دو طرف مسیر حرکت امام ایستاده بودند و نظاره گر چهره دلربای خورشید تابان انقلاب بودند. کسی حرفی نمی زد و فقط تماشا می کردند تااینکه حضرت امام در مدخل بیمارستان به حاج احمدآقا رسیدند. به یک باره همه دیدند حضرت امام دستان خودشان را باز کردند و حاج احمدآقا را در آغوش پرمهر و محبت خویش گرفتند. صحنه بسیار تکان دهنده ای بود هرگز این حالت سابقه نداشت. در این هنگام، همه به گریه افتادند.

حفاظت از امام
نقش مرحوم حاج احمدآقاخمینی در حفاظت هوشمندانه و مدبرّانه ایشان از وجود نازنین بزرگ معمار انقلاب، حضرت امام رحمه الله فراموش ناشدنی است. آن هم در آن مدت زمانی طولانی و با آن توطئه ها و نقشه های شوم دشمنان و بدخواهان انقلاب که حتی به یک کاسب یا بچه خردسال هم رحم نمی کردند و برای نابود کردن انقلاب و خشکاندن ریشه آن، حاضر به هر گونه اقدام جنایتکارانه بودند. با در نظر گرفتن خانه حضرت امام که در محله ای معمولی قرار داشت و با توجه به روحیه حضرت امام و تماس مداوم ایشان با مردم، اهمیت نقش احمدآقا بارزتر و روشن تر می شود. ایشان باایجاد یک تشکیلات منسجم امنیتی و با توجه به همه جنبه های قضیه، این کار خطیر را بر عهده داشتند و به نحو احسن از عهده این مسئولیت مهم و حساس برآمدند.

پرستاری و مراقبت از پدر
حضرت امام خمینی رحمه الله با آن وضعیت جسمانی همراه با کهولت سن، نیاز به مراقبت همیشگی داشتند و احمد آقا، بهترین گزینه برای این امر خطیر بود. گویاترین کلام در مورد ایثار و نیکی به والدین احمدآقا را، باید از زبان رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنه ای شنید که می فرماید: «بی شک سلامت و توان جسمی و قدرت کاری آن قائد عظیم الشأن در دوران پرمخاطره ده ساله با وجود کهولت سن و بیماری قلبی، در میان عوامل و اسباب عادی، از همه بیشتر به ابتکار و مراقبت و پی گیری دلسوزانه این فرزند مهربان وابسته بود. ملت ایران از این بابت بسی مدیون این عزیز فقید است».

زهد
مرحوم سیداحمد آقا خمینی برای دنیا اهمیتی قائل نبود. وقتی حرفی درباره دنیا زده می شد، می گفت: «خوب بعدش چی؟ بعدش باید مُرد. چرا باید برای دنیا این قدر جوش بزنیم». خواهر گران قدرش نقل می کند که در یکی از سفرها، ماشین را کنار جاده نگه داشت و به میان بیابان رفت و پتویی پهن کرد و روی آن نشست و گفت: «چقدر خوب است آدم این طور زندگی کند، چقدر این طور راحت است».

نامی گمنام
یکی از ویژگی های مرحوم سیداحمد خمینی رحمه الله ، پرهیز از خودستایی و حتی نهی دیگران از بیان محاسن ایشان بود. فرزند ایشان در این باره چنین می گویند: «یادگار امام، فردی بسیار کتوم و تودار بود و اهل این نبود که خود را بنمایاند و از روی فخر و مباهات یا منیّت و هوای نفس به زبان بیاورد که فلان کار را من کردم. یا من بودم که چنین نقشی داشتم. ابدا، او دنیا را به قدری ناچیز و بی قدر و بها می دید که حتی اجازه نمی داد کسی از او تعریف و تمجید کند. وقتی پای صحبت نزدیکان آن عزیز سفر کرده می نشینی و از شخصیت او می پرسی، در پاره ای موارد بر زبان می آوردند که سیداحدآقا راضی نیستند ما خیلی چیزها را بگوییم و از او تعریف و تمجید کنیم، عظمت و بزرگی احمدآقا در پنهانی و گمنامی اوست».

مظلومیت
سیداحمدآقا خمینی رحمه الله اهل سازش کاری با کسی نبود و با صراحت لهجه، آنچه در راستای اهداف بلند و آسمانی وی نبود، طرد می کرد. موقعیت ایشان بسیاری از احزاب را بر آن داشت که وی را جزء گروه و تشکّل خویش معرفی کنند، ولی ایشان با تیزبینی و درایت خاص خویش، به صراحت اعلام می کرد که جزء هیچ دسته و گروهی نیست. بنابراین، گروه هایی که ایشان را در گروه و حزب خویش نمی دیدند، از وی رنجیده خاطر می شدند و چه اتهامات که نثار آن دریادل نکردند و شگفت آنکه او هرگز لب به شکوه نگشود و از خود دفاعی نکرد؛ بلکه به عکس حتی در نوشته ای اعلام کردند که این جانب راضی نیستم این نامه هایی را که حضرت امام راحل رحمه الله در دفاع از مظلومیت من نوشته اند، [در کتاب ها[ بیاورید.

فعالیت های سیاسی
مرحوم سیداحمد آقا خمینی بعد از قیام ?? خرداد ???? و پس از تبعید حضرت امام رحمه الله و مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی به ترکیه و سپس به عراق، در حالی که هیجده سال بیش نداشت، وارد جریانات سیاسی و انقلابی شد و به عنوان حلقه ارتباطی بین مبارزان انقلابی و امام راحل، نقشی بس مهم را ایفا کرد. دریافت اعلامیه از نجف، تکثیر آن در قم و پخش گسترده آن در سطح وسیع کشوری، تنها گوشه ای از اقدامات مهم ایشان در آن روزهای پرمخاطره است.
حاج سید احمد در سالهای تبعید حضرت امام وظیفه سنگین ارتباط بین مردم و امام را برقرار می کرد. اخبار داخل کشور را به حضرت امام و اطلاعیه ها و پیامهای حضرت امام را به انقلابیون منتقل می کرد. حجت الاسلام والمسلمین سید محمد هاشمی می گوید « هرگونه اطلاعیه و یا پیام که در خارج از کشور به مناسبتهای خاصی از حضرت امام صادر می شد، در تکثیر و توزیع بین نیروهای انقلابی، نقش فرزند گرانقدرشان تعیین کننده بود. به یاد دارم در آن زمان خانه محقری را در یکی از محله های دور افتاده قم تهیه کرده بودند و با امکانات بسیار کم به تکثیر و توزیع بیانیه های حضرت امام اقدام می نمودند. طبیعتاً در آن شرایط با توجه به حساسیت ساواک و شاه این کار بسیار خطرناک بود ولی در عین حال بدون هیچ گونه ترس و واهمه ای، شخص ایشان مسئولیت این وظیفه را به دوش داشتند».
اسناد سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاهنشاهی نشان می‌دهد که تلاشهای بی وقفه سید احمد در ایران و برقراری حلقه ارتباطی میان رهبری نهضت و انقلابیون، ساواک را بر آن داشت تا برای تخریب چهره وی اقدام به پخش شایعاتی مبنی بر ارتباط امام خمینی و پسرانش با مقامات دولتی رژیم شاهنشاهی کنند تا ذهنیت مبارزان نسبت به این خانواده مشوش شود.
او در روزهای اوج گیری انقلاب و بعد از شهادت حاج آقا مصطفی رحمه الله همیشه همراه و مددکار امام راحل بود و پس از پیروزی انقلاب و سال های دفاع مقدس، نیز نقش یک رابط موفق را بین فرماندهان جبهه های جنگ و امام عزیز بر عهده داشت.
در سالهای تبعید حضرت امام، حاج سید احمد نقش مهمی در صیانت از دفتر حضرت امام به عهده داشتند و به امور رسیدگی می کردند. حضرت امام در نامه مورخ ?/?/???? ش می نویسند « اما راجع به شهریه که نوشته اید زیاد شود، از جهاتی صلاح نیست. اولاً به طوری که اخیراً مشاهد است معلوم نیست وجوه به اینجانب برسد دست و دسته های مختلفی شاید در کار باشد که نگذارند برسد. بنابراین زیاد نمودن صحیح نیست و ثانیاً ممکن است بخواهید زیاد کنید صداها بیشتر شود و دستگاه را به هر نحو است وادار به مخالفت با اصل کنند بنابراین احتیاط در این است که عجالتاً همین نحو که هست باشد عجله نکنید تا ببینم چه می شود. راجع به بیرونی من نمی توانم هر روز دخالتی کنم. شما خودتان هر نحو صلاح می دانید عمل کنید و خیلی مقید نباشید. آمدن و رفتن اصحاب یا اشخاص مهم نیست در هر صورت هر طور صـلاح می دانید ممکن است با حضرت آقای سلطانی هم در این امور مشورت کنید هر طور صلاح است عمل کنید»
از دیگر اقدامات سید احمد سرکشی به خانواده‌های زندانیان سیاسی و دیدار از تبعیدیهای نهضت امام خمینی بود. نزدیکان وی تصریح می‌کنند که وی رسیدگی به خانواده‌های زندانیان را با دقت زیاد انجام می‌داد.

تثبیت انقلاب
بعد از رحلت حضرت امام خمینی رحمه الله یک بار دیگر احمدآقا خمینی رحمه الله ، در نقشی تازه ظاهر گردید. او با نقل خاطره ای از خلوت خود با خمینی کبیر و اعلام شایستگی رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنه ای را برای سکانداری کشتی انقلاب در جمع خبرگان رهبری، این بار در تثبیت انقلاب و واگذاری انقلاب به دست عالمی آگاه و خبره، نقش حیاتی و مهم را ایفا کرد و امید دشمنان و بدخواهان انقلاب را به یأس مبدل ساخت.
پس از ارتحال اندوهبار حضرت امام به عضویت مجلس خبرگان رهبری و نمایندگی مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی کشور برگزیده شد و تولیت « موسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی » را برعهده گرفت و بسیاری از کتابها و نوشتارهای امام را به زیبایی منتشر نمود و همزمان به تحصیل فلسفه اسلامی پرداخت.
در این سالها حاج سید احمد منصب دولتی نپذیرفت. حجت الاسلام والمسلمین محمد شریعتـــــی می گوید « ازخود حاج احمد آقا و بعضی از دوستان شنیدم که بعد از رحلت حضرت امام مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای و حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی ریاست محترم جمهوری، همواره به مرحوم حاج احمد آقا اصرار داشتند که ایشان به مجلس شورای اسلامی بروند و ریاست مجلس شورای اسلامی را به عهده بگیرند ولی ایشان به هیچ عنوان قبول نکردند و این علیرغم آن بود که ایشان شایستگیهای فراوانی برای احراز پستهای مختلف داشت».

خدمت به خلق
درآموزه های دینی ما، سفارش فراوان درباره مردم و خدمت به خلق شده است. حاج احمد آقا خمینی رحمه الله با وجود حجم زیاد کاری از این امر نیز غافل نبود. خیلی ها بودند که اگر مریض می شدند، حاج احمد آقا آنها را به بیمارستان می فرستاد و خرج بیمارستان را خودش پرداخت می کرد. به افراد از کار افتاده و نیازمند هم کمک هایی می کرد. اما آنچه در این بین مهم است، درون پاک و فطرت الهی احمد است که این جمله بیانگر این معناست او می گفت: «من از خدمت کردن به افراد لذت می برم». ...

پایان قسمت اول


[ پنج شنبه 89/12/26 ] [ 6:30 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]

سلام

برای او که سرباز انقلاب و مشاور امین رهبر بود:

 

سید احمد خمینی ?? اسفند ???? متولد شد و ?? اسفند ???? به دیار یار شتافت. چنان سریع و پرشتاب به پدر پیوست که معلوم بود، همان چند سال فراق پدر، با او چه کرده است! پس از پدر هرجا می‌رفت، عطر و بوی خمینی از او به مشام می‌رسید و گاه که عرصه خیلی بر او تنگ می‌شد، فارغ از روال رسمی مجالس سخن و دیدار، آهی می‌کشید و غمگینانه می‌گفت: دلم برای او خیلی تنگ شده است و چه زیبا گفت، همسر فاضله‌اش که او همچون ماه به دور خورشید در گردش و طواف بود؛ صادق، صمیمی، مخلص، وفادار و امام که به سختی درباره افراد شهادت می‌داد و فارغ از رابطه پدر و فرزندی در پیامی درباره وی، چنین شهادت داد: «اینجانب در پیشگاه مقدس حق، شهادت می‌دهم که احمد از اول انقلاب تاکنون و از پیش از انقلاب، در زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است، از او رفتار یا گفتاری که برخلاف ایده انقلاب اسلامی ایران باشد، ندیدم و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانی کرده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب، معین و کمک‌‌کار من بوده است و خود نیز می‌گفت، از زمانی که خود را شناخته، لحظه‌ای از خدمت به آرمان‌های امام سر باز نزده است.
در ماجرای تبعید امام(ره) از نجف به بصره به قصد کویت، در آن بیابان خشک و برهوت که امام جز خدا همراهی نداشت، این او بود که در آن بیابان غربت و درد، پروانه‌وار به دور شمع امام(ره) می‌چرخید و سرانجام همو بود که با تیزبینی خاص خویش، مهاجرت به فرانسه را به امام(ه) پیشنهاد کرد و امام(ه) هم پذیرفت.
همسر او می‌گوید، در دوران تبعید امام(ره) وقتی احمد برای درس به بیرون می‌رفت، هیچ‌گاه امید بازگشت او به خانه را نداشته است، زیرا هر لحظه احتمال دستگیری‌اش را می‌داد.
خود او می‌گفت: به جای این‌که به درس و مباحث علمی‌ برسم، ترجیح می‌دهم خود را قربانی انقلاب، امام و مردم کنم و سپر دردها و رنج‌های امام باشم.
همو بود که پس از درگذشت برادر مجتهدش، مرحوم حاج‌آقا مصطفی خمینی در آن شرایط سخت نجف، بار سنگینی را به دوش کشید تا ضربه و فشار کمتری به امام(ه) و اصحاب او وارد آید.
این اواخر به روستایی در حواشی قم رفت و در خانه‌ای کاهگلی، سه ماه را با کتاب «اربعین» امام(ه) گذری کرد، چه از عارفی شنیده بود که چند ماه بیشتر به پایان عمرش باقی نمانده است و او می‌خواست از همین اوقات، بهترین آمادگی‌ها را برای دیدار یار فراهم کند.
از او که حقیقتا «آقازاده» و «امام‌زاده» بود، ماترک و ارثی باقی نماند و این از وصیت‌نامه او روشن است و البته از پدری همچون امام(ه)، عجیب نیست که چنین فرزندی را در زهد و سادگی تربیت کند که مثل خود او دار و ندارش را به پای مردم و نهضت و کشور بریزد و هیچ اندوخته‌ای فراهم نیاورد.
به وصیت‌نامه‌اش بنگرید که سرفرازانه در بندی از آن می‌نویسد: من شخصا در هیچ بانک و مؤسسه‌ یا شرکتی و از این قبیل، وجهی (مالی) ندارم و اگر مختصر پولی در بانک تعاون اسلامی دارم، شهریه‌های مراجع بزرگوار قم است که باید صرف فقرا شود.
آقای طاهری خرم‌آبادی نقل می‌کرد که زمانی پس از رحلت حاج‌احمد‌آقا، خدمت آیت‌الله وحید خراسانی رسیدم و دیدم بسیار متأثر است. از ایشان علت را که پرسیدم، گفت: احمدآقا کمی پیش از رحلتش اینجا بود. از ایشان پرسیدم در این مدت خواب امام(ره) را ندیده‌ای، که گفت، بله، یک بار در خواب، امام(ه) را دیدم و از او پرسیدم، آخرت چگونه است، فرموده بودند: احمد، من گذشتم، ولی بسیار سخت بود. وی می‌گفت: پدرم در خواب دستش را تکان داد و گفت‌: احمد: حتی اگر دستت را مثل من این‌طوری حرکت بدهی، این تکان دست در اینجا همراه توست و باید برای آن پاسخی داشته باشی! او می‌گفت: وقتی از امام(ه) پرسیدم چه باید کرد، سه بار به من فرمودند: احمد خوب شو، خوب شو، خوب شو و او که خوب بود، تصمیم گرفت، خوب‌تر شود و خوب‌تر برود و خوب‌تر محشور شود.
او در همان خانه کاهگلی قم، تا پاسی از شب به عبادت می‌گذرانید و به عاقبت کار اندیشید و عجب این‌که به درستی گفته بود، من سه ماه بیشتر در این دنیا مهمان شما نیستم. این اواخر از همه اطرافیان، بی هیچ سابقه‌ای حلالیت می‌طلبید و همه در شگفت از این رفتاری که برای آنان ابهام داشت و عجیب‌تر از وصیت فرزندان امام، یکی وصیت حاج‌آقامصطفی به پدر است و دیگری وصیت حاج‌احمدآقا به مادرش و چه رازی در این ارتحال زودهنگام دو برادر است، خدا می‌داند و بس!
حالا به شکل دقیق تر به زندگی این یار همیشه همراه امام می پردازیم.

ولادت
در آخرین روزهای زمستان، یعنی روز بیست و چهارم اسفند ???? هجری شمسی، در شهر مقدس قم، در خانه فقیهی وارسته و مجاهدی نستوه و مخلص به نام حاج آقا روح اللّه که بعدها به نام مقدس امام خمینی رحمه الله معروف شد ـ نوزادی دیده به جهان گشود که او را احمد نام نهادند. احمد، درد دین را از گرما و حرارت جانسوز نوای اذان و اقامه خمینی کبیر به ارث برد. مادرش، با شیره جان خویش، صبر و استقامت را به دانه دانه سلول های روحش تزریق کرد. سیره عملی پدر هم، اخلاق اسلامی را به احمد آموخت. بدین سان، شخصیت احمد در کانونی اخلاقی و عرفانی بزرگ و کامل می شد.

دوران تحصیل
سیداحمد خمینی رحمه الله دوره ابتدایی را پشت سر گذاشت و سپس در علوم جدید ادامه تحصیل داد و در رشته طبیعی از دبیرستان حکیم نظامی قم دیپلم گرفت. پس از دیپلم، چهار بار به عراق مسافرت کرد و در یکی از سفرها، در نجف اشرف دروس حوزوی خود را شروع نمود و همانجا ملبّس به لباس مقدس روحانیت گردید و بعد از آن، در قم ادامه تحصیل داد. ایشان دروس سطح را در محضر آقایان ابطحی، صادقی، محمدفاضل و سلطانی به پایان برد و دروس خارج را نزد حضرات آیات موسی زنجانی و حائری در قم و در نجف هم نزد امام و برادر بزرگوارش مرحوم آقا مصطفی خمینی ادامه داد. احمدآقا همچنین در درس های شهید مرتضی مطهری در قم شرکت می کرد.

علاقه به تحصیل
سیداحمد خمینی رحمه الله سال های متمادی در پی کسب علم و دانش بود، ولی هنوز روح تشنه احمد، از کوثر زلال علم و دانش سیراب نگردید که او در برابر مسئله مهم تری قرار گرفت؛ اوج گیری جریانات سیاسی و مسئله انقلاب. ایشان، امام و انقلاب را به همه چیز ترجیح می داد؛ بنابراین، وارد جریانات سیاسی شد. ایشان خود چنین می گوید:«با آنکه از لحظه ها استفاده می کنم تا در مواقعی که از کارهای سیاسی و اجتماعی فارغ می شوم، به مطالعه و بحث و تفکر در علوم مورد علاقه ام بپردازم، ولی بیشتر اوقاتم صرف کارهای سیاسی و اجتماعی می شود… . ترجیح می دهم لحظات عمرم را در خدمت به امام عزیز، چون خدمتگزاری صادق و حلقه به گوش باشم و درد جانسوز دوری از مطالعه را به جان خریدار».

نامه یک جانباز
یکی از نزدیکان یادگار (سید احمد) امام نقل می کند: «روزی خدمتشان رسیده و پس از طرح موضوعاتی، نامه جانبازی را که همراهم بود به ایشان تقدیم کردم. ایشان نامه را گرفته و مطالعه کردند. بعد از چند لحظه، در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود فرمودند: «این آقایان روز قیامت سند و مدرک دارند که به محضر حق ارائه بدهند، ولی ما چه کردیم برای اسلام و ما چه داریم که ارائه بدهیم؟ سپس ایشان نامه را بوسیده و داخل پاک گذاشتند و پیش خود نگه داشتند».

آینده نگری
احداث بیمارستان بقیة اللّه (عج) جماران، از خدمات حاج احمدآقا خمینی رحمه الله بود که بدون اطلاع حضرت امام رحمه الله بنا شد، چون اگر امام متوجه می شد که احمدآقا می خواهد در پشت دیوار اتاقش بیمارستان بسازد، هرگز نمی پذیرفت؛ بنابراین، احمدآقا از امام خواست که برای تأسیس بیمارستان کمک کند و ایشان هم می پذیرد. چندی پس از افتتاح بیمارستان و راه اندازی بخش سی سی یو در آن و تأمین کادر پزشکی متخصص آن توسط احمدآقا، ناگهان حال امام به هم خورد و ایشان را به بیمارستان بردند. هنگامی که امام بهبودی نسبی یافت، پرسید که اینجا کجاست؟ و وقتی به ایشان گفتند که این بیمارستان تا منزل چند متری بیشتر فاصله ندارد، بسیار متعجب شدند. اقدام هوشیارانه احمدآقا، باعث نجات جان امام شد.

احمد وقف انقلاب
سیداحمد خمینی رحمه الله خود را وقف انقلاب و امام کرده بود. در تأئید این ادعا همین جمله از امام راحل کافی است که ایشان به احمدآقا فرمودند: «تو شب و روزت را وقف کرده ای و برای اسلام و انقلاب کار می کنی». به گفته شاهدان عینی، تراکم کارها و فعالیت های احمدآقا در نوفل لوشاتو به حدی بود که چندین بار به بستر بیماری افتاد. البته خود احمدآقا کارهای خویش را خیلی کوچک می شمرد و خود را کوچک ترین فرد احساس می کرد، در حالی که در تلاش برای حفظ سلامت امام و مداوای بیماری آن قلب نازنین، گاه آن چنان خود را فراموش می کرد که نقل کرده اند حضرت امام در بستر بیماری، خطاب به پزشکان که به بالینش آمده بودند فرموده بود: اول احمد را دریابید که او به مراقبت نیازمندتر از من است.

مشاور امام رحمه الله
حضرت امام خمینی رحمه الله با آن تیزبیی و شمّ سیاسی قوی، باید با کسی مشورت کند که دارای لیاقت وافری باشد و ویژگی های منحصربه فردی داشته باشد که بتواند طرف مشاوره و نظرخواهی امام قرار گیرد. به تصدیق بزرگان، نزدیکان و سیاستمداران انقلابی، آن شخص کسی نبود جز یادگار خود امام، مرحوم حاج سیداحمدآقا و به حق هم مشاوری خبره و در عین حال امین بود. او، دیدگاه های بسیار پخته و حساب شده ای ارائه می کرد و آن پیرفرزانه و مغز متفکر و بزرگ معمار انقلاب نیز بر آن پیشهادهای سنجیده واثرگذار، مهر صحت و تأئید می زد و به مرحله اجرا می رسید و انقلاب و اسلام، از برکات آن دیدگاه های درست بهره مند می گردید.

دو پیشنهاد مهم
پپیشنهاد سفر حضرت امام راحل رحمه الله از عراق به پاریس، از سوی احمدآقا مطرح شد و باعث گردید صدای مظلومیت ایران و امام، در دل اروپا طنین انداز و انقلاب ایران به اروپا صادر شود. بازگشت امام از پاریس به تهران، آن هم در آن ایام سرنوشت ساز دهه فجر و آن موقعیت حساس، پیشنهاد سازنده و سرنوشت ساز احمد آقا بود که خطاب به امام فرمود: «بایدبه ایران برویم و الان وقت ماندن در پاریس نیست» و آن سفر تاریخی، نقطه عطفی در دوران انقلاب و ایام پیروزی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران گردید.

احمد در آغوش یار
یکی از پزشکان مرحوم امام تعریف می کند آخرین بار که حضرت امام خمینی رحمه الله برای عمل جراحی معده در بیمارستان بقیة اللّه جماران بستری شدند، حاج احمدآقا در مدخل ورودی بیمارستان ایستاده و کلیه پرسنل بیمارستان اعم از دکتر و پرستار در دو طرف مسیر حرکت امام ایستاده بودند و نظاره گر چهره دلربای خورشید تابان انقلاب بودند. کسی حرفی نمی زد و فقط تماشا می کردند تااینکه حضرت امام در مدخل بیمارستان به حاج احمدآقا رسیدند. به یک باره همه دیدند حضرت امام دستان خودشان را باز کردند و حاج احمدآقا را در آغوش پرمهر و محبت خویش گرفتند. صحنه بسیار تکان دهنده ای بود هرگز این حالت سابقه نداشت. در این هنگام، همه به گریه افتادند.

حفاظت از امام
نقش مرحوم حاج احمدآقاخمینی در حفاظت هوشمندانه و مدبرّانه ایشان از وجود نازنین بزرگ معمار انقلاب، حضرت امام رحمه الله فراموش ناشدنی است. آن هم در آن مدت زمانی طولانی و با آن توطئه ها و نقشه های شوم دشمنان و بدخواهان انقلاب که حتی به یک کاسب یا بچه خردسال هم رحم نمی کردند و برای نابود کردن انقلاب و خشکاندن ریشه آن، حاضر به هر گونه اقدام جنایتکارانه بودند. با در نظر گرفتن خانه حضرت امام که در محله ای معمولی قرار داشت و با توجه به روحیه حضرت امام و تماس مداوم ایشان با مردم، اهمیت نقش احمدآقا بارزتر و روشن تر می شود. ایشان باایجاد یک تشکیلات منسجم امنیتی و با توجه به همه جنبه های قضیه، این کار خطیر را بر عهده داشتند و به نحو احسن از عهده این مسئولیت مهم و حساس برآمدند.

پرستاری و مراقبت از پدر
حضرت امام خمینی رحمه الله با آن وضعیت جسمانی همراه با کهولت سن، نیاز به مراقبت همیشگی داشتند و احمد آقا، بهترین گزینه برای این امر خطیر بود. گویاترین کلام در مورد ایثار و نیکی به والدین احمدآقا را، باید از زبان رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنه ای شنید که می فرماید: «بی شک سلامت و توان جسمی و قدرت کاری آن قائد عظیم الشأن در دوران پرمخاطره ده ساله با وجود کهولت سن و بیماری قلبی، در میان عوامل و اسباب عادی، از همه بیشتر به ابتکار و مراقبت و پی گیری دلسوزانه این فرزند مهربان وابسته بود. ملت ایران از این بابت بسی مدیون این عزیز فقید است».

زهد
مرحوم سیداحمد آقا خمینی برای دنیا اهمیتی قائل نبود. وقتی حرفی درباره دنیا زده می شد، می گفت: «خوب بعدش چی؟ بعدش باید مُرد. چرا باید برای دنیا این قدر جوش بزنیم». خواهر گران قدرش نقل می کند که در یکی از سفرها، ماشین را کنار جاده نگه داشت و به میان بیابان رفت و پتویی پهن کرد و روی آن نشست و گفت: «چقدر خوب است آدم این طور زندگی کند، چقدر این طور راحت است».

نامی گمنام
یکی از ویژگی های مرحوم سیداحمد خمینی رحمه الله ، پرهیز از خودستایی و حتی نهی دیگران از بیان محاسن ایشان بود. فرزند ایشان در این باره چنین می گویند: «یادگار امام، فردی بسیار کتوم و تودار بود و اهل این نبود که خود را بنمایاند و از روی فخر و مباهات یا منیّت و هوای نفس به زبان بیاورد که فلان کار را من کردم. یا من بودم که چنین نقشی داشتم. ابدا، او دنیا را به قدری ناچیز و بی قدر و بها می دید که حتی اجازه نمی داد کسی از او تعریف و تمجید کند. وقتی پای صحبت نزدیکان آن عزیز سفر کرده می نشینی و از شخصیت او می پرسی، در پاره ای موارد بر زبان می آوردند که سیداحدآقا راضی نیستند ما خیلی چیزها را بگوییم و از او تعریف و تمجید کنیم، عظمت و بزرگی احمدآقا در پنهانی و گمنامی اوست».

مظلومیت
سیداحمدآقا خمینی رحمه الله اهل سازش کاری با کسی نبود و با صراحت لهجه، آنچه در راستای اهداف بلند و آسمانی وی نبود، طرد می کرد. موقعیت ایشان بسیاری از احزاب را بر آن داشت که وی را جزء گروه و تشکّل خویش معرفی کنند، ولی ایشان با تیزبینی و درایت خاص خویش، به صراحت اعلام می کرد که جزء هیچ دسته و گروهی نیست. بنابراین، گروه هایی که ایشان را در گروه و حزب خویش نمی دیدند، از وی رنجیده خاطر می شدند و چه اتهامات که نثار آن دریادل نکردند و شگفت آنکه او هرگز لب به شکوه نگشود و از خود دفاعی نکرد؛ بلکه به عکس حتی در نوشته ای اعلام کردند که این جانب راضی نیستم این نامه هایی را که حضرت امام راحل رحمه الله در دفاع از مظلومیت من نوشته اند، [در کتاب ها[ بیاورید.

فعالیت های سیاسی
مرحوم سیداحمد آقا خمینی بعد از قیام ?? خرداد ???? و پس از تبعید حضرت امام رحمه الله و مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی به ترکیه و سپس به عراق، در حالی که هیجده سال بیش نداشت، وارد جریانات سیاسی و انقلابی شد و به عنوان حلقه ارتباطی بین مبارزان انقلابی و امام راحل، نقشی بس مهم را ایفا کرد. دریافت اعلامیه از نجف، تکثیر آن در قم و پخش گسترده آن در سطح وسیع کشوری، تنها گوشه ای از اقدامات مهم ایشان در آن روزهای پرمخاطره است.
حاج سید احمد در سالهای تبعید حضرت امام وظیفه سنگین ارتباط بین مردم و امام را برقرار می کرد. اخبار داخل کشور را به حضرت امام و اطلاعیه ها و پیامهای حضرت امام را به انقلابیون منتقل می کرد. حجت الاسلام والمسلمین سید محمد هاشمی می گوید « هرگونه اطلاعیه و یا پیام که در خارج از کشور به مناسبتهای خاصی از حضرت امام صادر می شد، در تکثیر و توزیع بین نیروهای انقلابی، نقش فرزند گرانقدرشان تعیین کننده بود. به یاد دارم در آن زمان خانه محقری را در یکی از محله های دور افتاده قم تهیه کرده بودند و با امکانات بسیار کم به تکثیر و توزیع بیانیه های حضرت امام اقدام می نمودند. طبیعتاً در آن شرایط با توجه به حساسیت ساواک و شاه این کار بسیار خطرناک بود ولی در عین حال بدون هیچ گونه ترس و واهمه ای، شخص ایشان مسئولیت این وظیفه را به دوش داشتند».
اسناد سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاهنشاهی نشان می‌دهد که تلاشهای بی وقفه سید احمد در ایران و برقراری حلقه ارتباطی میان رهبری نهضت و انقلابیون، ساواک را بر آن داشت تا برای تخریب چهره وی اقدام به پخش شایعاتی مبنی بر ارتباط امام خمینی و پسرانش با مقامات دولتی رژیم شاهنشاهی کنند تا ذهنیت مبارزان نسبت به این خانواده مشوش شود.
او در روزهای اوج گیری انقلاب و بعد از شهادت حاج آقا مصطفی رحمه الله همیشه همراه و مددکار امام راحل بود و پس از پیروزی انقلاب و سال های دفاع مقدس، نیز نقش یک رابط موفق را بین فرماندهان جبهه های جنگ و امام عزیز بر عهده داشت.
در سالهای تبعید حضرت امام، حاج سید احمد نقش مهمی در صیانت از دفتر حضرت امام به عهده داشتند و به امور رسیدگی می کردند. حضرت امام در نامه مورخ ?/?/???? ش می نویسند « اما راجع به شهریه که نوشته اید زیاد شود، از جهاتی صلاح نیست. اولاً به طوری که اخیراً مشاهد است معلوم نیست وجوه به اینجانب برسد دست و دسته های مختلفی شاید در کار باشد که نگذارند برسد. بنابراین زیاد نمودن صحیح نیست و ثانیاً ممکن است بخواهید زیاد کنید صداها بیشتر شود و دستگاه را به هر نحو است وادار به مخالفت با اصل کنند بنابراین احتیاط در این است که عجالتاً همین نحو که هست باشد عجله نکنید تا ببینم چه می شود. راجع به بیرونی من نمی توانم هر روز دخالتی کنم. شما خودتان هر نحو صلاح می دانید عمل کنید و خیلی مقید نباشید. آمدن و رفتن اصحاب یا اشخاص مهم نیست در هر صورت هر طور صـلاح می دانید ممکن است با حضرت آقای سلطانی هم در این امور مشورت کنید هر طور صلاح است عمل کنید»
از دیگر اقدامات سید احمد سرکشی به خانواده‌های زندانیان سیاسی و دیدار از تبعیدیهای نهضت امام خمینی بود. نزدیکان وی تصریح می‌کنند که وی رسیدگی به خانواده‌های زندانیان را با دقت زیاد انجام می‌داد.

تثبیت انقلاب
بعد از رحلت حضرت امام خمینی رحمه الله یک بار دیگر احمدآقا خمینی رحمه الله ، در نقشی تازه ظاهر گردید. او با نقل خاطره ای از خلوت خود با خمینی کبیر و اعلام شایستگی رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت اللّه خامنه ای را برای سکانداری کشتی انقلاب در جمع خبرگان رهبری، این بار در تثبیت انقلاب و واگذاری انقلاب به دست عالمی آگاه و خبره، نقش حیاتی و مهم را ایفا کرد و امید دشمنان و بدخواهان انقلاب را به یأس مبدل ساخت.
پس از ارتحال اندوهبار حضرت امام به عضویت مجلس خبرگان رهبری و نمایندگی مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی کشور برگزیده شد و تولیت « موسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی » را برعهده گرفت و بسیاری از کتابها و نوشتارهای امام را به زیبایی منتشر نمود و همزمان به تحصیل فلسفه اسلامی پرداخت.
در این سالها حاج سید احمد منصب دولتی نپذیرفت. حجت الاسلام والمسلمین محمد شریعتـــــی می گوید « ازخود حاج احمد آقا و بعضی از دوستان شنیدم که بعد از رحلت حضرت امام مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای و حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی ریاست محترم جمهوری، همواره به مرحوم حاج احمد آقا اصرار داشتند که ایشان به مجلس شورای اسلامی بروند و ریاست مجلس شورای اسلامی را به عهده بگیرند ولی ایشان به هیچ عنوان قبول نکردند و این علیرغم آن بود که ایشان شایستگیهای فراوانی برای احراز پستهای مختلف داشت».

خدمت به خلق
درآموزه های دینی ما، سفارش فراوان درباره مردم و خدمت به خلق شده است. حاج احمد آقا خمینی رحمه الله با وجود حجم زیاد کاری از این امر نیز غافل نبود. خیلی ها بودند که اگر مریض می شدند، حاج احمد آقا آنها را به بیمارستان می فرستاد و خرج بیمارستان را خودش پرداخت می کرد. به افراد از کار افتاده و نیازمند هم کمک هایی می کرد. اما آنچه در این بین مهم است، درون پاک و فطرت الهی احمد است که این جمله بیانگر این معناست او می گفت: «من از خدمت کردن به افراد لذت می برم».

پایان قسمت اول


[ پنج شنبه 89/12/26 ] [ 6:29 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

لینک دوستان
برچسب‌ ها
امکانات وب
ایران رمان