سلام

من تازگی از بلاگفا به پارسی بلاگ هم اومدم و البته بلاگفا رو هم از دست نمیدم. این اولین پست من هست با موضوع شهدا.

یه دستش قطع شده بود، اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند: «با یه دست که نمی تونی بجنگی، برو عقب.» می گفت:  «مگه حضرت ابوالفضل(ع) با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود: "والله إن قطعتموا یمینی، إنّی احامی ابداً عن دینی"»

عملیات والفجر4 مسئول محور بود. حمید باکری بهش ماموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل(ع) رو از محاصره دشمن نجات بده. با عده ای از نیروهاش رفته به سمت منطقه ماموریت.

... لحظه های آخر که قمقمه رو آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود: «مگه مولامون امام حسین(ع) در لحظه شهادت آب نوشید که من بنوشم؟!»
شهید که شد، هم تشنه بود و هم بی دست ...

«شهید شاپور برزگر گلمغانی»

برای شادی روح شهدا. صلوات