منتقدانه .. و زمانی که قائم ما ظهور کند، ندا در دهد:
آگاه باشید ای جهانیان!
که منم امام قائم..
آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده..
بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند..
بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را عریان روی خاک افکندند..
آگاه باشید ای جهانیان که جد من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند..
*یالثارات الحسین علیه السلام*
|
سلام
به یاد سرداران شهید فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان آرا؛
در اوج شادی مردم مومن و مقاوم ایران که ناشی از حماسه بزرگ شکست حصر آبادان توسط رزمندگان دلیر اسلام در 5 مهرماه سال 60 بود، کمتر از 48 ساعت بعد، ناگهان خبری در کشور پیچید که اشکها را جاری ساخت/ در پی این حادثه دلخراش امام خمینی (ره) در پیامی ضمن تسلیت به بازماندگان این عزیزان فرمودند: اینان خدمتگزاران رشید و متعهدی بودند که...
سرویس دفاع مقدس ـ در اوج شادی مردم مومن و مقاوم ایران که ناشی از حماسه بزرگ شکست حصر آبادان توسط رزمندگان دلیر اسلام در 5 مهرماه سال 60 بود، کمتر از 48 ساعت بعد، ناگهان خبری در کشور پیچید که اشکها را جاری ساخت. خبر سقوط هواپیمای سی 130 ارتش جمهوری اسلامی ایران دلها را به غم نشاند. حادثهای که در آن 49 تن از سرنشینان هواپیما از جمله شهدای بزرگوار «امیر سرلشکر ولی الله فلاحی»، «امیر سرلشکر سید موسی نامجو» وزیر دفاع؛ «امیر سرلشکر جواد فکوری» جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش؛ «سردار سرلشکر یوسف کلاهدوز» و «سردار شهید محمد علی جهان آرا» فرمانده سرافراز سپاه در خرمشهر به شهادت رسیدند.
به گزارش «تابناک»، در پی این حادثه دلخراش امام خمینی (ره) در پیامی ضمن تسلیت به بازماندگان این عزیزان فرمودند: «اینان خدمتگزاران رشید و متعهدی بودند که در انقلاب و پس ازانقلاب با سرافرازی و شجاعت در راه هدف و در حا ل خدمت به میهن اسلامی به جوار رحمت حق تعالی شتافتند.» به مناسبت هفتم مهرماه که سالروز شهادت این عزیزان سرافراز است، با هم خاطراتی از زندگی سراسر افتخارشان را مرور میکنیم، به این امید که در روز حساب دستگیر ما باشند. *****
می گفت: تا کامل نشویم شهید نمیشویم در آبان ماه سال 1359 در سوسنگرد, عملیاتی علیه نیروهای عراقی انجام گرفت تا آن شهر از تعرض دشمنان رهایی یابد. شهید فلاحی در نقطهای میان خط آتش نیروهای خودی و سربازان دشمن برای نظارت بر این عملیات حضور داشت و تنها فرد همراه ایشان من بودم. تبادل آتش بین دو طرف به شدت ادامه داشت. انفجار گلولههای توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراکنده شنیده میشد. دکتر چمران در آن عملیات مجروح گردید و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسیدند. به شهید فلاحی پیشنهاد کردم که برای محافظت از ترکش ها و گلولهها, از کلاه آهنی استفاده کند, اما او اظهار داشت: «انسان شهید نمیشود مگر آنکه قبل از شهادت، کامل شده باشد.» گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد با این وجود از ایشان که آن زمان رئیس ستاد مشترک بود خواهش کردم که برای اطمینان خاطر استفاده از کلاه آهنی, هنگام انفجار گلولهها به روی زمین دراز بکشند. شهید فلاحی با لبخندی گفت: تو از من خاطر جمع باش, چون انسان شهید نمیشود مگر آنکه قبل از شهادت، کامل شده باشد. ضمن آنکه من هنوز به آرزویم نرسیده ام. من که در پی راهی برای بازگشت و یا جان پناه امنی بودم, پرسیدم: تیمسار شما مگر چه آرزویی دارید؟ لحظهای تامل کرد و سپس گفت: میدانی تنها آرزوی من چیست؟ گفتم: آرزوی هر فرد نظامی در مرحله اول, سربلندی میهن و اهتزاز پرچم کشور به نشانه عزت و عظمت آن ملت است و این نشان میدهد که مردم آن کشور زنده, پویا و در دنیا قابل احترام هستند. شهید ولی الله فلاحی ایشان گفتند: بله, همه اینها درست است, اما میدانی که من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت محل خدمت اولیه ام میشناسم با توجه به پیش روی سریع عراق آرزو داشتم که ارتش عراق زمینگیر شود که چنین شد. تنها یک آرزوی بزرگ دیگر دارم. تنها آرزویم این است که ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد عقب بنشانیم. کمتر از یک سال بعد تیمسار فلاحی به آرزوی خود رسید, اما چند ساعت پس از تحقق این آرزو به والاترین مقام انسانی یعنی شهادت در راه خدا نائل گردید. جعفر بریری (از محافظین شهید فلاحی)
یادآور میشود، این شهید بزرگوار پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد و در تاریخ 29 خرداد 1359به ریاست ستاد مشترک ارتش برگزیده شد و پس از عزل بنیصدر از ریاست جمهوری، امام خمینی(ره) طی حکمی اختیارات فرماندهی کل قوا را به ایشان تفویض کردند. ****
او واقعا عاشق شهادت بود شهادت آرزوی ایشان بود. در نیمههای شب، وقتی به نماز میایستاد، با خدا راز و نیاز میکرد و با اشک و نالههای بلند از خدا آرزوی شهادت میکرد. او در مورد شهادتش با بچهها صحبت کرده بود و آنها را آماده شهادت خود نموده بود. البته این آمادگی را از سالها قبل به من داده بود و از من خواسته بود و در صورت شهادت او اصلا گریه نکنم. شهید سید موسی نامجو این موضوع را بارها به طور صریح به دخترمان گفته بود و دخترم نیز روی این مسئله حساسیت پیدا کرده بود. اما چون همه ما او را دوست داشتیم گفتهها و سفارشهای او هم برای ما دوستداشتنی بود. گرچه از دست دادن عزیزان بسیار سنگین است، ولی انسانی که یک بعدی نباشد میداند که در دنیای دیگر زندگی دیگری وجود دارد و بهتر است انسان راضی باشد به رضای خدا. پس از بازگشت از سفر به منزل جدید در خارج از شهر نقل مکان کردیم. برای او که وزیر دفاع بود این محل اصلا منطقه امنی نبود ولی او بدون توجه به این مسائل با همان فولکس کهنه رفت و آمد میکرد و به تهدیدات گروهکها و تروریستهای ستون پنجم اعتنا نمیکرد. همسرشهید نامجو
*****
بعد از شهادتش همه میگفتند ما او را نشناختیم اطاعت او از امام در حد تعبد بود؛ زیرا او خود را از صمیم قلب مطیع اوامر امام میدانست و میکوشید حرکات و سکناتش با خواستههای حضرت امام مطابقت کامل داشته باشد. بسیاری از دوستان و همرزمان وی معتقدند که او عصاره و خلاصه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است و مجموع ویژگیهایی که انقلاب برای یک سپاهی و یک پاسدار اسلام قائل است در او گرد آمده بود. شهید یوسف کلاهدوز او از تظاهر و خودنمایی پرهیز داشت و در انجام وظایف اجتماعی، اعتقادی و مذهبی میکوشید کارها را بدون ریا و تنها به خاطر رضای خدا انجام دهد و همین صفت حسنه او بود که باعث شد همسایگانش متوجه نشوند کسی که در همسایگی آنها زندگی میکند قائممقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. همین امر باعث شده بود که تمامی اهل محل و همسایگان انقلاب اسلامی است. همین امر باعث شده بود که تمامی اهل محل و همسایگان انگشت حسرت به دهان گیرند که چرا او را بهتر و بیشتر نشناختهاند. همسر شهید کلاهدوز
*****
من که همسرش بودم هم نمیدانستم بسیار زیردست نواز بود. بعد از شهادتش فهمیدیم که سرپرستی پنج، شش خانواده را بر عهده داشت. در پایگاه شیراز، معماری به نام قبادی بود که موقع نجات یک مقنی از چاه، خفه شد. جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران می خورند، به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب می کرد. شهید جواد فکوری البته هیچ وقت به من نگفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تأکید کرد: می خواهم شما هم راضی باشید. گفتم: آنچه سرهنگ فکوری می کند، مورد قبول و رضایت من است. همسر شهید فکوری
*****
جهانآرا میگفت: مردم خرمشهر مظلوم واقع شدهاند پیوند جهانآرا و خرمشهر به نظر من به علت علاقه زیادی بود که محمد به خرمشهر داشت. جهانآرا میگفت: مردم خرمشهر مظلوم واقع شدهاند. به آنها کمکی نشد. تجهیزاتی نیامد. آنان از دل و جان نیرو گذاشتند. جهانآرا میگفت: من بعضی از شبها جسد بچههای خرمشهر را میبینم که توسط سگها تکهپاره میشود، ولی ما نمیتوانیم از سنگرها و پناهگاهها خارج شویم و این جنازهها را نجات دهیم. شب و روز جهانآرا خرمشهر بود. از روزی که عراق به خرمشهر هجوم آورد، محمد همّ خود را وقف جنگ کرد. یک بار که با «حمزه» پسرم به خرمشهر رفته بودیم و حمزه هم چهار ماهه بود، محمد برای این که بچههای خرمشهر را دلداری بدهد و به همه آنانی که از راه دور و نزدیک برای دفاع از خرمشهر آمده بودند بگوید من با شما هستم، حمزه را به خط اول برد. بعدا به من گفت: وجود حمزه چه امیدی در دل بچههای خط به وجود آورده بود! شهید محمد جهان آرا یک بار محمد میگفت: شبی را برای خودم کشیک گذاشته بودم. یکی از بچههای سپاه هم که از شهر دیگری آمده بود، با من نگهبانی میداد. ما هر دو کنار هم بودیم. این سپاهی مرا نمیشناخت. سر حرف را باز کرد و گفت که فرمانده سپاه الآن توی خانهاش خوابیده است و ما را در این موقعیت خطرناک به حال خودمان رها کرده. بعد از چند روز اتفاقا همدیگر را دیدیم. آن موقع بود که مرا شناخت و چقدر شرمنده شد که آن شب آن طور قضاوت کرده بود. همسر شهید جهانآرا
روحشان شاد، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد منبع: تابناک [ جمعه 90/7/8 ] [ 3:13 عصر ] [ علی آلیانی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |