منتقدانه
.. و زمانی که قائم ما ظهور کند، ندا در دهد: آگاه باشید ای جهانیان! که منم امام قائم.. آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده.. بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند.. بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را عریان روی خاک افکندند.. آگاه باشید ای جهانیان که جد من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند.. *یالثارات الحسین علیه السلام*
قالب وبلاگ

سلام

خدا بیامرزه همه حبیبهای زمانه رو. ایکاش بعضی از این جوانهای مروز از پیرمردهای امروز و جوانهای دیروز یاد بگیرن.

 

یادگاری‌هایی که از حاج بخشی جدا نشدند

شکلات، گلاب‌پاش، چفیه، سربند و اسلحه با ماشین همیشه مجهز به بلند‌گو و پخش صدای حاج صادق آهنگران و نواهای عملیات، تنها یادگارانی بوده که در سه دهه گذشته هرگز از او جدا نشدند.

به گزارش خبرگزاری فارس به دنبال انتشار خبر درگذشت حاج ذبیح‌الله بخشی، اصغر آب‌خضر دبیرکل شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی در یادداشتی که برای خبرگزاری فارس ارسال کرده‌است به بازخوانی شخصیت حاج بخشی و بیان خاطراتی از او پرداخته است. این یادداشت به شرح زیر است:

خبر کوتاه بود، حاج ذبیح‌الله بخشی، صبح سه‌شنبه 13 دی 1390 دعوت حق را لبیک گفت.
اما آنان که با حاجی در جبهه‌های سالهای دفاع مقدس همراهی و همزادی داشته‌اند، شنیدن این خبر آتش به جانشان می‌زند. هشت سال حضور صبورانه و فکورانه در جبهه‌ها و تقدیم در فرزند و داماد خود به خیل عظیم شهیدان، افتخاری بود که مدال آن بر سینه دردمند این پیر جبهه‌ها و منادی شعار: «ماشاء‌الله حزب‌الله» می‌درخشد.

شکلات، گلاب‌پاش، چفیه، سربلند و اسلحه با ماشین همیشه مجهز به بلند‌گو و پخش صدای حاج صادق آهنگران و نواهای عملیات، تنها یادگارانی بوده که در سه دهه گذشته هرگز از او جدا نشدند.

در صف اول تمام راهپیمایی‌ها و تظاهرات دفاع از انقلاب اسلامی، صفوف نمازجمعه حضور بود که معنی می‌بخشید. توفیق حضور و انس در کنار او در سالهای دفاع مقدس و عرصه حضور در مراسم و مناسبتها، عکس یادگاری است که با او انداخته‌ایم تا در قیامت شفیع ما باشد.

حدودا سه ماه پیش چون همیشه بزرگی کرد به سراغم آمد. از زمان عملیات بیت‌المقدس که با او آشنا شدم. در عملیات مسلم‌ابن عقیل. مقدماتی والفجر تا پایان جنگ در سفر حج خونین سال 1366 خاطراتی که با او داشتم هر از چند گاهی با ایشان به گفت‌وگو می‌نشستم که انشاء‌الله در آینده‌ای نزدیک بازگو خواهم کرد و در این مجال به خاطره‌ای کوتاه بسنده می‌کنم.

وقتی بعد از اینکه مورد اصابت شلیک غیرمستقیم افسر عراقی که قصد اسارتم را داشت قرار گرفتم مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس در شلمچه بود و خونریزی شدید تقریبا 24 ساعت مرا به بیهوشی برده بود. تا اینکه در زمان خروج از بیمارستان صحرایی برای لحظاتی به هوش آمدم.
صدای دلنشین قرآن روح را نوازش می‌داد. کسی فریاد می‌زد و برای مجروحان از کربلا آمده درخواست صلوات می‌کرد. نوای صلوات در عمق وجودم پیچید، لبان درشتی بوسه‌ای گرم بر پیشانیم نشاند. چشمها باران اشک شده، نه اسیر بودم و نه مأیوس امید می‌روید.

صدای گرم و امیدوار کننده پیرمرد محاسن سفیدی آمد که پیشانیم را بوسیده بود؛ انشاء‌الله زودتر عقب می‌رسی و خوب می‌شوی و بر می‌گردی جبهه سپس شعار داد:
«ماشاء‌الله حزب‌الله».

آنچه از این پیر جبهه‌ها دیده‌ایم؛ صداقت، شجاعت، مردی و پایداری در دفاع از انقلاب اسلامی، آرمان شهیدان، امام راحل و ولایت فقیه و مقام معظم رهبری بوده است. به روح پرفتوحش درود می‌فرستیم و یادش را همراه با دوستان شهیدمان همیشه همراه خواهیم داشت.

منبع: تابناک


[ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 1:32 صبح ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

لینک دوستان
برچسب‌ ها
امکانات وب
ایران رمان