سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منتقدانه
.. و زمانی که قائم ما ظهور کند، ندا در دهد: آگاه باشید ای جهانیان! که منم امام قائم.. آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده.. بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند.. بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را عریان روی خاک افکندند.. آگاه باشید ای جهانیان که جد من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند.. *یالثارات الحسین علیه السلام*
قالب وبلاگ

سلام

این مطلب رو که درباره سرانجام مختار خوندم چقدر برام دردناک و از طرفی غرورآفرین بود!:

 

عمره دختر نعمان بن بشیر انصارى را گفت : تو چه میگوئى ؟ عمره گفت : او بنده صالح خـدا بود، مـصعب این زن را زندان کرد و به برادرش عبدالله زبیر به دروغ نوشت ، این زن را عقیده آنست که مختار پیغمبر بوده است .
پـس از آنکه مـصعـب از کشتن اسیران فارغ شد، زنان مختار را احضار کرد.
                   
به گزارش باشگاه خبرنگاران، پـس از آنکه اکثر بزرگان کوفه در بصره به مصعب برادر عبدالله زبیر که از طرف او استاندار بصره بود پیوستند و همه در آنجا گرد آمدند با شور و مشورت یکدیگر بنا گذاشتند تا مصعب را علیه مختار تحریک کنند.

شبث بن ربعـى سوار استرى شد، دم قاطر را برید و گوشش را چاک زد و صدا را به واغوثاه بلند کرد و جلو خانه مصعب آمد، دربان مصعب را گفت شخصى با چنین وضعى جلو در آمـده و اجازه مـى خـواهد، مصعب گفت : این عمل جز از شبث از کسى سر نمى زند، شبث وارد شد، پشت سرش رجال کوفه وارد شدند و او را تحریک مى کردند که بر مختار حمله کند و کوفه را متصرف گردد. مصعب پاسخ نمى داد تا اینکه محمد بن اشعث بن قیس وارد شد، مـصعـب او را در کنار خـود نشانید و احتـرام شایانى نمود، او نیز تقاضاى کوفیان را درخواست کرد.

مـصعب گفت : اگر مهلب بن ابى صفره ببصره بیاید و با ما موافقت کند من اقدام مى کنم ، مـهلب از طرف مـصعـب حاکم فارس بود نامه اى به او نوشت و او را طلبید تا با مختار بجنگد، مهلب خوش نداشت که با مختار جنگ کند لذا از رفتن به بصره عذر خواست .

مـصعـب بن اشعـث را گـفت : باید به فارس رفته و او را حرکت دهى ؟ محمد بن اشعث به فارس رفت و پیام مصعب را رسانید و او را به قیام دعوت و تحریک کرد.

مهلب گفت : مگر قاصدى کوچکتر از تو نداشت که تو را فرستاده است ؟
ـ من قاصد کسى نیستم جز اینکه بردگان ما بر ما چیره شده اند و بر زن و فرزند و حرم ما مسلط گردیده اند از این رو مجبوریم براى پیشرفت کار خودمان فعالیت کنیم .

مهلب با جمعیت انبوه و اموال بسیارى حرکت کرد و وارد بصره شد. پس ‍ از ورود مهلب مصعب جسر بزرگ را لشگـرگـاه قـرار داد و دستور داد سپاهیان در آنجا اجتماع کنند، و ضمنا عـبدالرحمـان بن مـخنف را به کوفه فرستاد و گفت : هر چه مى توانى از مردم کوفه را وادار کن تا به سپاه ما ملحق گردند و از اطراف مختار بپاشند، عبدالرحمان به کوفه رفت و در پنهان کار خود را انجام مى داد.

مـخـتـار از شورش و قـیام مـصعـب آگـاه شد در مـسجد به سخنرانى پرداخت و گفت : اى اهل کوفه که شما پشتیبان دین و یاران حق و کمک کار ستمدیدگانید شمائید شیعیان خاندان پیامبر، بدانید آنانکه بر شما ستم کردند و فرار نمودند، نزد همنوعان خود اجتماع کرده و افـراد فـاسقـى نظیر خـودشان را تـحریک کردند تـا حق را بکوبند و باطل را رواج دهند.

اگـر کشتـه شوید در روى زمین کسى خدا را نمى پرستد مگر به دروغ و آن وقت است که اهل بیت پـیغـمـبر را لعـن مـى کنند، پس براى خدا قیام کنید وزیر پرچم احمر بن شمیط بجنگـید و بدانید که چون با ایشان روبرو شوید آنها را مانند جمعیت عاد و ثمود خواهید کشت .

دو لشگر صف آرائى مى کنند

مختار سران کوفه را که قبلا با ابراهیم بودند زیر پرچم احمر بن شمیط که از موالى بود فرستاد، در مذار دو لشگر در مقابل هم صف آرائى کردند، رئیس قواى مختار سپاهیان خود را تقسیم بندى نمود، چون مردم بومى کوفه در قیام مختار از موالى زیاد صدمه دیده بودند لذا در صدد انتقام بودند، عبدالله بن وهب که فرمانده میسره سپاه مختار بود پیش فرمانده قوا احمر بن شمیط آمد اظهار داشت جمعیت فراوانى از موالى را دیدم که سواره اند و عده اى پیاده و شما نیز پیاده اید، ممکن است جنگ سخت شود آنگاه سواران فرار کنند و عده پـیاده شکست بخورند خوب است دستور بدهى که همه پیاده جنگ کنند تا اگر زمینه فرار پیش آید مجبور باشند به مقاومت و یکدیگر را بپایند؟

ابن شمـیط فکر کرد که عبدالله براى او خیر خواهى مى کند که بهتر بجنگند ولى هدف عبدالله این بود که تمام موالى پیاده باشند تا اگر شکستى رخ بدهد همه تلف شوند و چنین هم شد!
مصعب ، عباد بن حصین را که فرمانده سواره نظام بود بسوى احمر بن شمیط روانه کرد و جنگ سختى نمودند ولى یک نفر از ایشان از جاى خود حرکت نکرد، او برگشت.

سپـس مـهلب که فـرمـانده مـیسره سپـاه مـصعـب بود بر عـبدالله بن کامـل فرمانده میمنه مختار حمله کرد و مدتى جنگیدند، و مهلب بجاى خود برگشت ، دوباره دستـور حمـله داد، در این حمـله بیشتـر سربازان ابن کامـل فـرار کردند ولى خود او با جمعیتى از قبیله همدان مقاومت کرد ولى طولى نکشید که آنها نیز شکست خورده و فرار کردند.

در همـین اوقات عمر بن عبیدالله بن معمر فرمانده میمنه مصعب بر عبدالله بن انس فرمانده میسره سپاه کوفه حمله کرد و ساعتى جنگید و بجاى خود برگشت .

در مـرحله چـهارم تمام سپاه مصعب حمله شان را متوجه احمر بن شمیط نمودند و او جنگید تا کشته شد، سپاهیانش یکدیگر را به استقامت و پایدارى تشویق مى کردند اما مهلب فریاد کشید چرا خود را به کشتن مى دهید فرار کنید؟

تـمـام سربازان ابن شمـیط که پیاده بودند در صحرا پراکنده شدند، مصعب ، عباد بن حصین را به تـعقیب فراریان فرستاد و سفارش کرد هر که را دستگیر کردید بکشید و اسیر نیاورید، سپاهیان مصعب بى رحمى را از حد گذرانیدند از این سپاه جز عده قلیلى جان در نبردند و اعمال وحشیانه اى انجام دادند.

یکى از سربازان مصعب مى گوید سرنیزه ام را بچشم یکى از آنها فرو بردم و به این اکتفا نکردم بلکه در میان چشمش مى چرخانیدم !

وقـتـیکه خـبر شکست سپاه به مختار رسید سر در گوش عبدالرحمان بن ابى عمیر نهاد و گـفـت : به خـدا سوگـند بردگـان و مـوالى به اندازه اى کشته شدند که هیچ سابقه نداشتـه است سپـس گـفـت : ابن شمـیط کشتـه شد، و ابن کامل کشته شد، فلان و فلان ... کشته شدند.
افرادى را نام برد که یک نفر از آنها در میدان جنگ از یک لشگر بهتر بودند!!

عبدالرحمان گفت : در حقیقت مصیبت بزرگى است ؛ مختار پاسخ داد: از مرگ چاره نیست ، خیلى دلم مى خواهد مانند ابن شمیط بمیرم .
این وقت فهمیدم اگر مختار پیشرفت نکند آنقدر مى جنگد تا کشته شود!

مختار وارد جنگ مى شود

مختار خبر شد که مصعب و سپاهیانش از طریق شط به طرف کوفه مى آیند با جمعى رفت و آب شط را در نهرهاى فـرعـى انداخـت تـا آنکه آب شط قطع شد و کشتیهاى ایشان به گل نشست ، ایشان از کشتى خارج شدند و بر اسبها سوار و عازم کوفه گردیدند.

مختار که دید از این نقشه هم نتیجه اى نگرفت در حروراء سر راه مصعب توقف کرد و آن جا را لشگرگاه قرار داد مصعب رسید و در مقابل مختار صف آرایى نمود.

مـخـتـار در مقابل هر یک از قبائل پنجگانه بصره مردى از یاران خود را فرستاد، سعید بن مـنقـذ که رئیس مـیسره سپـاه مـخـتـار بود در مـقـابل قـبیله بکر بن وائل فرستاد که رئیس ایشان مالک بن مسمع بکرى بود.

عـبدالرحمـان بن شریح شبامـى را که رئیس بیت المـال مـخـتـار بود بسوى مـالک بن مـنذر رئیس قـبیله عـبد قـیس گسیل داشت .
عبدالله بن جعده را براى قیس بن هیثم رئیس قبیله عالیه تعیین کرد.

مـسافـربن سعـیدبن نمران را بسوى زیاد بن عمرو عتکى رئیس ازد روانه کرد سلیم بن یزید کندى که فرمانده میمنه سپاه بود با احنف بن قیس ‍ رئیس بنى تمیم روبرو شد.
و سائب بن مـالک اشعـرى را در مـقابل محمدبن اشعث که رئیس کوفیان بود که به مصعب پیوسته بودند، قرار داد.
و خود مختار در میان بقیه اصحاب و سپاهیان کوفه قرار گرفت .
جنگ شروع شد و هر کس با رقـیب و شخـص مـخـالف و مقابل خود به جنگ پرداخت .

عبدالرحمان بن شریح و سعید بن منقذ که فرمانده میسره مختار بودند با سپاهیان خود به دو قبیله عبد قیس و بکر بن وائل حمله کردند و جنگ سختى نمودند، و عبدالرحمان و سعید دو فـرمـانده مـخـتـار گـاهى با هم مـى جنگیدند و گاهى یکى به جنگ مى پرداخت و دیگرى استراحت مى کرد تا آنها برمى گشتند دسته دیگر حمله مى کردند.

مصعب دید که قبیله هاى عبد قیس و بکر بن وائل سخت به زحمت افتاده اند.
مـهلب را گفت : چه انتظار مى کشى مگر نمى بینى که این دو قبیله چه مى کشند؟ با یاران خود حمله کن ، مهلب گفت : در انتظار فرصت هستم .

مـخـتـار عـبدالله بن جعده را فرمان داد تا به جمعیتى که روبرویش قرار دارند حمله کند عـبدالله حمله سختى نمود دو لشگریان مصعب و قبیله عالیه را چنان مجبور به عقب نشینى کرد که تـا جایگاه مصعب تبدیل به میدان جنگ شد، مصعب که مرد شجاعى بود و از فرار ننگ داشت زانو بر زمین نهاد و شروع به تیراندازى نمود و سپاهیان نیز همراه وى ساعتى جنگیدند تا آنکه عبدالله و سپاهیانش بجاى خود برگشتند.

این وقـت مـصعـب به سراغ مهلب که ریاست دو خمس از اخماس بصره را به عهده داشت که پـرجمعیت ترین و مجهزترین اخماس و قبایل بصره بودند فرستاد و گفت : بى پدر تا کى انتظار مى کشى ؟

مـهلب اندکى تاءمل کرد و آنگاه به سپاهیان خود گفت : تمام سپاهیان امروز مى جنگیدند و شما استراحت کردید و آنها هم خوب به میدان آمدند اکنون نوبت شما است حمله کنید و صبر را پـیشه نمائید؟ حمله سختى بر سپاه مختار کردند و آنان را سخت در منگنه گذاشتند، این وقت کسانیکه واقعا به خونخواهى امام علیه السلام مى جنگیدند تحریک شدند!

عبدالله بن عمرو نهدى که از یاران على علیه السلام بود و در صفین در رکاب آن حضرت شرکت داشت ، سر به آسمان نمود و گفت : پروردگار امروز به همان نیت مى جنگم که در لیله خـمـیس در صفین جنگیدم ، خدایا از کردار مردم بصره بیزارم ، سپس حمله کرد و آنقدر جنگید تا کشته گردید.

مـالک بن عمرو که فرمانده پیادگان بود مشغول جنگ شد اسبش را آوردند سوار شد و به جنگ پرداخت ، تا آنکه سپاه مختار سخت از هم پاشیدند به خود گفت : سوارى را مى خواهم چـه کنم ، به خـدا قـسم در اینجا کشته شوم بهتر از آن است که در خانه ام کشته گردم فـریاد کشید: صاحبان بصیرت کجایند، آنانکه صبر و تحمل را پیشه نمودند کجایند؟ با این اعلان در حدود پنجاه نفر گردش جمع شدند، نزدیک غـروب بود که بر سپـاه مـحمد اشعث حمله کردند، دو نیرو با تمام قوا مى کوشیدند تا آنکه شب فـرا رسید و جنگ متارکه گردید محمد اشعث و مالک را در یک جا کشته یافتند، سپس چهار نفر را احتمال دادند که محمد اشعث را کشته باشد.

سعید بن منقذ با جمعى از قبیله اش که در حدود هفتاد نفر بودند شروع به جنگ نمودند تا همه کشته شدند.
سلیم بن یزید کندى با نود نفر از بستگانش به جنگ پرداختند و آنقدر جنگیدند تا سلیم کشته شد و یارانش پراکنده شدند.

مختار خود در جلو کوچه شبث مشغول جنگ شد و تصمیم گرفت از آن نقطه حرکت نکند تا جنگ به نفع یک طرف پایان پذیرد تمام شب را تا صبح جنگیدند و افراد زیادى از یارانش کشته شدند مخصوصا افراد بسیارى از حافظان و قاریان قرآن در آن شب کشته شدند و اکثـر سپـاهیانش ‍ از اطرافش پراکنده گردیدند، مخصوصا قبیله همدان سخت پافشارى کردند تـا بالاخـره دیدند کارى از پیش نمى برند به مختار پیشنهاد کردند که جمعیت رفته اند چه خوب است شما هم به قصر پناه ببرید.

به ناچار از جنگ دست کشیده و وارد قصر حکومتى شدند.

مختار در قصر محصور مى گردد

چون روز بر آمد مصعب با بصریان و کوفیان که به او پیوسته بودند به طرف سبخه رفـتـند، مهلب را در آنجا بدید مهلب گفت : چه پیروزى شیرینى است اگر محمد بن اشعث کشتـه نشده بود، مصعب گفت : راست است ، همینطور است که مى گوئى ، چون به سنجه رسیدند راهها را بستند و از رسیدن آب و طعام به قصر جلوگیرى کردند.

مـصعـب سران سپـاه خود را در میادین و کوچه هاى کوفه پخش و هر نقطه اى را به یکنفر سپرد، مختار و کسانى که با او در قصر بودند گاهگاهى بیرون مى آمدند و مختصر جنگى مـى کردند ولى چـون بسیار ضعیف شده بودند دوباره بقصر برمى گشتند بعضى از زنانیکه شوهرانشان با مختار در قصر بسر مى بردند به بهانه رفتن مسجد و یا دیدار دوستـانشان مختصر آب و نانى به ایشان مى رسانیدند تا آنکه مهلب که مرد کار آزموده اى بود از حیله آنان آگاه شد و زنان را نیز مانع گردید.
مـخـتـار دستـور داد مـقـدارى عـسل در چـاهیکه در مـیان قـصر بود بریزند تـا آب چـاه قابل آشامیدن گردد.

مختار با کسانى که در قصر بودند به مشورت پرداخت که چه مى توان کرد؟ آنان نظر دادند که از مـصعـب براى خود امان بگیریم به سپاهیان پیشنهاد کردند که اگر تسلیم بشویم به مـا امـان مى دهید؟ آنها گفتند: تسلیم بشوید تا نظر خودمان را درباره شما پیاده کنیم .

مختار گفت : هرگز بحکم ایشان راضى نمى شوم و هر یک از شما که به حکم آنان تن در دهد او را بخـوارى مـى کشند، ولى اگر بجنگیم تا کشته شویم مرگ با افتخار را درک کرده ایم و اگر شما هم جز این را اختیار کنید پشیمان مى شوید زیرا پس از آنکه بر شما دست یافتند هر یک از شما را به عنوان اینکه کسى را کشته اید صاحبان خون از شما انتقام خـواهند گـرفـت و پـیش بینى مختار کاملا درست از آب در آمد زیرا تمام کسانیکه تسلیم بحکم سپاه بصره شدند دست بسته کشته شدند و یک نفر از ایشان جان در نبرد.مختار کشته مى شودمختار که از همراهیان خود احساس ضعف و زبونى نمود شخصا تصمیم بر خروج گرفت ، نزد همسرش ام ثابت فرستاد تا مقدارى عطریات برایش ‍ بفرستد، طیب فراوانى برایش فـرستـاد، مـخـتـار غـسل کرد و حنوط نمود و سپس طیب را بر سر و صورت خود، مالید با نوزده نفر از قصر خارج شد که از جمله سائب بن مالک بود که هنگام مسافرت او را بجاى خود حکومت مى داد.

سائب را گفت : نظر تو درباره ما چیست ؟ سائب گفت : راءى شما چیست ؟
مـخـتـار اظهار داشت : من یکى از رجال عربم ، ابن زبیر حجاز را متصرف شده ، و ابن نجده یمامه و مروان شام را در اختیار گرفت و من این شهرها را به چنگ آوردم جز اینکه من در مقام انتـقـام و خـونخـواهى خـاندان پـیغـمـبر بر آمـدم عـده اى را به جرم قتل آنجناب کشتم لذا بر من شوریدند وگرنه از ایشان کمتر نبودم ، لذا اگر نیّت پاکى ندارى از حیثیت و شرافت خود دفاع کن و در این راه بجنگ ؟ سائب گفت : انا للّه و انا الیه راجعون چرا در راه پیشرفت همین هدف نجنگم و در راه حیثیتم بجنگم .

مـخـتار از قصر خارج شد و به سپاه مصعب پیشنهاد کرد آیا به ما امان مى دهید؟ گفتند امان مـى دهیم تـا مـا هر چه صلاح دیدیم با شما رفتار کنیم ، مختار گفت : هرگز راضى به حکم شما نخواهم شد، شروع به جنگ نمود آنقدر جنگید تا کشته شد.
مـى گـویند مـخـتـار در مـحل زیتـونیها کشته شد و دو برادر بنام طرفه و طراف او را کشتند.

رفتار مصعب با تسلیم شدگان

چـون کسانى را که در قصر متحصن بودند بر مصعب عرضه شدند عبدالرحمان پسر محمد اشعـث و دیگـران پـیشنهاد کردند که تمام آنها را که جمعیت زیادى بودند از دم شمشیر بگـذرانند، بجیربن عبدالله مسلمى که از جمله موالیان بود مصعب را گفت : خدا ما را به اسارت و تـو را به عفو و گذشت امتحان مى کند که در یکى خوشنودى و در دیگرى خشم پروردگار است ، هر که عفو کند خدا نیز از او در گذرد، و هر که عقوبت کند ایمن نیست که از او قـصاص کنند، سپـس گـفـت : پـسر زبیر؛ مـا اهل قبله شما و همکیش شمائیم ترک و دیلم نیستیم ، مخالفت ما با همشهریانمان خارج از یکى از دو صورت نیست یا مـا اشتـباه کرده ایم یا ایشان ، و در هر حال وضع ما مانند مردم بصره است که مدتى با هم جنگیدند و سپس ‍ متحد شدند شما هم که اکنون پیروز شده اید گذشت کنید و جوانمردى نشان دهید؟ بجیر باندازه اى از این سخنان گفت : که مصعب و همراهانش ‍ نرم شدند و تصمیم بر گذشت گرفت .

ولى عبدالرحمان اشعث گفت : مصعب ؛ اگر مى خواهى ایشان را آزاد کنى پس از ما دست بکش و انتظار نداشته باش یا ما را باید داشته باشى یا آنان را وگرنه میان ما و آنها آشتى پـذیر نیست . مـحمد بن عبدالرحمان بن سعید همدانى گفت : پدرم و پانصد نفر از قبیله همـدان کشتـه شده اند که همه آنها بزرگان شهر و قبیله بودند، آنها را آزاد مى کنى و حال آنکه هنوز خونهاى ما در درون ما مى جوشد، یا ما یا آنها!

بلکه هر قبیله و خاندانى که در مبارزات با مختار کشته داده بودند سخنانى از این مقوله گـفـتـند و تقاضاى کشتن آنها را کردند، مصعب که چنین دید دستور کشتن آنها را داد و گفت : تمام آن جمعیت را گردن بزنند.

ایشان دستـجمـعـى فریاد کشیدند که پسر زبیر ما را مکش که به ما احتیاج خواهى داشت فـردا که لشگـر شام به جنگ شما آیند ما را پیشاپیش سپاه بفرست اگر کشته شویم مـقـصودت حاصل شده و علاوه که ما کشته نشویم مگر آنکه جمعیت ایشان را در هم بشکنیم و اگر پیروز شویم باز هم به نفع تو و همراهان تو است .

لیکن مصعب بجهت رضایت و خوشنودى دیگران همه را از دم شمشیر گذرانید!
و چـون خـواستـند بجیر را بکشند گفت : پس این خواهش مرا بپذیرید که مرا در کنار این افـراد نکشید زیرا به ایشان پیشنهاد کردم تسلیم نشوید بلکه مردانه بجنگید تا کشته شوید آنها پـیشنهاد مـرا نپـذیرفـتـند لذا نمـى خـواهم خـون مـن داخل خون چنین افراد بى اراده اى گردد.
مـسافر پسر سعید بن نمران گفت : مصعب ؛ جواب خدا را چه خواهى گفت هنگامى که بر او وارد گـردى که یک جمـعـیت انبوهى که اختیار خود را بدست تو سپردند کشتى با اینکه فرموده است جز در مقام انتقام و قصاص ‍ کسى را نکشید، اگر یک عده از ما جنگیده و افرادى را کشتـه اند لیکن یک عـده دیگـرى هستند که در هیچ جنگى شرکت نداشته اند بلکه در کوهپـایه و دهات بوده اند که مشغول جمع آورى مالیات بودند و راهها را امن مى کردند، بسخنان مسافر هم گوش ندادند.

سپـس گفت : خوار و زشت کند روى کسانى را که با ایشان گفتم : از یکى از کوچه ها حمله کنیم و جمعیت را متفرق ساخته و بقوم و قبیله خود ملحق گردیم حرف مرا نشنیدند.
رفتار مصعب با زنان مختار

پـس از آنکه مـصعـب از کشتن اسیران فارغ شد، زنان مختار را احضار کرد، ام ثابت دختر سمرة بن جندب را گفت : عقیده ات درباره مختار چیست ؟ ام ثابت گفت : من آنچه را مى گویم که تو بگوئى . مصعب او را آزاد کرد.

عمره دختر نعمان بن بشیر انصارى را گفت : تو چه میگوئى ؟ عمره گفت : او بنده صالح خـدا بود، مـصعب این زن را زندان کرد و به برادرش عبدالله زبیر به دروغ نوشت ، این زن را عقیده آنست که مختار پیغمبر بوده است .

عـبدالله در پـاسخش نوشت : که او را بکش ، مصعب این زن را به شخصى بنام مطر سپرد تـا او را بکشد این نانجیب با سه ضربت شمشیر او را کشت ، کشته شدن این زن عاطفه افـراد را تـحریک کرد و زبان به اعـتـراض بر مصعب گشودند و شعراء در این زمینه اشعـارى سرودند که از جمله عمربن ابى ربیعه قرشى اشعارى گفت که از آنها ابیات زیر است :

انّ من اعجب العجائب عندى
قتل بیضاء حرّة عطبول
قتلت هکذا على غیر جرم
انّ للّه درّها من قنیل
کتب القتل و القتال علینا
و على المحصنات جرّ الذیول

همانا شگفترین شگفتیها نزد من کشتن زن سفید چهره آزاده زیباى گردن کشیده است که بدون گناه کشته شد و خدا او را از میان کشته ها خیرش ‍ دهد.

همانا کشتنت و کشته شدن بر ما و بر زنان پاک دامن واجب گشته است.
منبع: تابناک

[ جمعه 89/12/20 ] [ 11:19 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]

سلام

پیامی برای ما در بیانات رهبر عزیز انقلاب برای رفع بداخلاقیها اگر بشنویم و گوشمان بسته نباشه:

بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

خیلى خوشامدید آقایان محترم و خبرگان عالى‌شأن امت. و تشکر میکنم از زحمات برادران عزیز، آقایان محترم؛ چه در ضمنِ این اجلاس جارى، و چه در طول سال در کمیسیونهاى مربوط، که آقایان در آنجا حضور دارید و زحماتى که کشیده میشود. و شما را دعا میکنیم. خداوند ان‌شاءاللَّه از شما قبول کند و توفیق و تسدید بفرماید.

از همه‌ى آقایان تشکر میکنیم؛ بخصوص از جناب آقاى هاشمى رفسنجانى، براى اینکه در این اجلاس، انتظار خصمانه‌اى را که دشمنان داشتند، خنثى کردند. آنها انتظار داشتند که بین خبرگان امت اختلاف بیفتد؛ رقابتها به صورت رقابتهاى متعارف دنیاى مادى در بیاید و مسابقه‌ى در خدمت، تبدیل بشود به رقابت منفىِ در تصرف مراکز و جایگاه‌ها؛ که این بحمداللَّه نشد. خب، از جناب آقاى هاشمى انتظار هم همین بود؛ با توجه به سابقه‌ى عقل و احساس مسئولیتى که در ایشان همیشه ما مشاهده کردیم. و آنچه که انتخاب هم کردید آقایان! انتخاب بجا و بحقى بود. جناب آقاى مهدوى شخصیت برجسته و بارزى هستند؛ هم در عالم روحانیت، هم در عالم سیاست، هم در مسائل جارى کشور، در مسائل حوزه و دانشگاه، از اول انقلاب تا امروز. آنچه اتفاق افتاد، ان‌شاءاللَّه به برکت اخلاص آقایان و اخلاص شماها و عقل و تدبیرى که انسان در رفتارها و گفتارها مشاهده میکند، به خیر اسلام و مسلمین خواهد بود؛ انتظار هم همین است.

شرائط امروز کشور، به ملاحظه‌ى مسائل منطقه، شرائط بسیار مهم و حساسى است. مسائل منطقه، مسائلى است که ابعاد آن از متعارف مسائل جارى بکلى بیرون است. آنچه دارد اتفاق مى‌افتد، خیلى ابعاد عظیمى دارد. حالا دشمنان، سوءاستفاده‌کنان، فرصت‌طلبان بین‌المللى و مستکبران چه میخواهند و چه خواهند کرد، بحث دیگرى است. آنچه اتفاق افتاده، دو شاخصه‌ى بسیار مهم دارد، که این دو شاخصه مورد آرزوى همه‌ى مسلمانان صادق و اندیشه‌هاى والا در انقلاب اسلامى، در جمهورى اسلامى و در سایر نقاط عالم بوده است. این دو اتفاق، یکى حضور مردمى است، یکى شعار اسلام. این دو چیز، خیلى مهم است.

 حضور مردمى معنایش این است که ملتها با تن خودشان، با حضور شخصى خودشان در میدانهاى مبارزه حاضر شوند و خطرات را تحمل کنند؛ مثل آن چیزى که در ایران اتفاق افتاد. وقتى این شد، هیچ قدرتى در مقابل این نمیتواند بایستد؛ حالا آمریکا و اینها که سهلند. اگر همه‌ى قدرتهاى عالم هم دست به یکى شوند، در مقابل ملتى که با همه‌ى وجود وارد میدان شده است، نمیتوانند مقاومت کنند، ایستادگى کنند. البته میزنند، میکُشند، خونریزى میکنند، اما مغلوب میشوند. همان طور که امام در آن سالها فرمودند، خون بر شمشیر فائق خواهد آمد، پیروز خواهد شد. این اتفاق افتاده است. مردم با جسم خودشان، با وجود خودشان وارد میدان شده‌اند؛ نماینده نفرستادند، به حرف اکتفاء نکردند؛ آن هم نه در یک کشور، در چندین کشور؛ که زمینه‌ى آن در کشورهاى دیگر هم وجود دارد. این یک نکته است که خیلى مهم است. جز دست قدرت الهى، کسى قادر نیست یک چنین وضعى را به وجود بیاورد. زمینه‌ها فراهم میشود، افراد نقش ایفاء میکنند - در اینها شکى نیست - اما این دست قدرت خداوند است که مالک دلهاست؛ که «قلب المرء بین اصبعى الرّحمن». خداى متعال است که دلها را عازم میکند، جازم میکند، اراده‌ها را بسیج میکند و این اتفاق مى‌افتد. در این حوادث، دست قدرت خداوند محسوس است. چون دست قدرت الهى هست، بنابراین پیروزى هم در آن قطعى است.

 نکته‌ى دوم در اینها، مسئله‌ى شعار اسلام است. خب، در این کشورها و در دیگر کشورهاى اسلامى، مردم، مردم مسلمانى هستند، جزو امت اسلامند. حتّى در آنجاهائى هم که مظاهر اسلامى محدود بوده است، همراه با فشار بوده است، مردم مؤمنند، مسلمند و اسلام ریشه دارد؛ این هم از خصوصیات اسلام است. در کشورهائى که مارکسیستها هفتاد سال با همه‌ى توان سعى کرده بودند اسلام‌زدائى کنند، بمجرد اینکه رژیم کمونیستى شوروى ساقط شد، مردم بیرون آمدند؛ جوانهائى که دوره‌ى اسلام را اصلاً درک هم نکرده بودند، شعار اسلام دادند. این، یک خصوصیت مربوط به عمق اسلام است در دلها.

 در اینجاها هم همین جور است. البته انگیزه‌هائى وجود داشت، الان هم وجود دارد - انگیزه‌هاى لیبرالیستى، شاید به نحو ضعیف‌ترى انگیزه‌هاى سوسیالیستى، قومیت‌گرائى یا امثال اینها - لیکن بدنه‌ى مردم، مسلمانند و شعارها اسلامى است؛ بخصوص در کشورى مثل مصر که آنجا اسلام خیلى عریق است، عمیق است، قرآن آنجا حاکم است، محبت اهل‌بیت آنجا حاکم است.

 بنابراین، این حادثه، حادثه‌ى عجیبى است که دارد اتفاق مى‌افتد. هنوز هم این حادثه در اول راه است. خب، ما حالا به عنوان جمهورى اسلامى، و ما تعداد موجود در اینجا به عنوان مسئولانى از جمهورى اسلامى، و همچنین دیگر مسئولان، وظائفى داریم؛ بایستى به این وظائف توجه کنیم و از این مقطع زمانى آسان نگذریم.

 یکى از چیزهائى که بلاشک در این حوادث مؤثر بود، الگوسازى و گفتمان‌سازى انقلاب اسلامى بود. انقلاب اسلامى براى مسلمانها الگو شد؛ اولاً با پیدایش خود، بعد با تشکیل موفق نظام جمهورى اسلامى که توانست یک نظامى را با یک قانون اساسىِ کامل ارائه کند و آن را به کرسى بنشاند و تحقق ببخشد، و بعد ماندگارى این نظام در طول سى و دو سال که نتوانند به او ضربه بزنند، و بعد استحکام و تقویت هرچه بیشتر این نظام - که نظام جمهورى اسلامى امروز از لحاظ عمق و ریشه، قابل مقایسه‌ى با ده سال پیش، بیست سال پیش و سى سال پیش نیست - و بعد پیشرفتهاى گوناگون در این نظام، که پیشرفت علمى، پیشرفت فناورى و صنعتى، پیشرفتهاى اجتماعى گوناگون، پخته شدن افکار، پدید آمدن افکار نو، حرکت عظیم علمى در کشور و فعالیتهاى گوناگون است. عمرانهائى که در این کشور شده است، در مواردى کشور را به درجه‌ى چند کشور معدود دنیا درآورده است. اینها همه حوادثى است که اتفاق افتاده است. اینها براى ملتهاى مسلمان چیزهاى محسوسى است؛ اینها را مى‌بینند، مشاهده میکنند. این انقلاب آمد، نظام درست کرد، این نظام باقى ماند، روزبه‌روز قوى‌تر شد، روزبه‌روز هم پیشرفته‌تر شد؛ این میشود الگو. این الگوسازى یک گفتمانى را به وجود مى‌آورد که آن، گفتمان هویت اسلامى و عزت اسلامى است. امروز در بین ملتهاى دنیا، احساس هویت اسلامى، قابل مقایسه‌ى با سى سال قبل نیست؛ احساس عزت اسلامى و مطالبه‌ى این عزت، امروز قابل مقایسه‌ى با گذشته نیست. این، اتفاق افتاده است.

 خب، طبعاً نتائجش این است که جبهه‌ى مخالف و جبهه‌ى مقابل شکست میخورد. مستبدینِ فاسدِ وابسته‌اى در یک جاهائى در رأس کار بودند. خداى متعال وعده کرده است: «سیصیب الّذین اجرموا صغار عند اللَّه و عذاب شدید بما کانوا یمکرون».(1) مکرشان فایده‌اى براى آنها ندارد، بلکه به خاطر همین مکر، خداى متعال ذلت و خاک‌نشینى را بر اینها تحمیل میکند. این اتفاق افتاده است، این شده است، این جلوى چشم ماست.

 این هم یکى دیگر از آن مواردى است که ما آیات الهى قرآن را در مقابل چشم خودمان تجربه‌اش را مشاهده کردیم؛ که این مال زمان ماست، این خیلى باارزش است. آنچه را که خداى متعال در قرآن وعده داده است، ما داریم اینها را جلوى چشم خودمان، در تجربیات خودمان مشاهده میکنیم.

 بخش مهمى از تبلیغات ضد جمهورى اسلامى، ناظر به همین جهت است؛ ناظر به این است که الگوسازى نشود؛ در چشم ملتهاى مسلمان، جمهورى اسلامى به صورت یک الگوى موفق درنیاید. به نظر من این نکته‌ى بسیار مهمى است که همه‌ى ما باید به آن توجه کنیم. سعى دشمنان این است که جمهورى اسلامى به شکل یک الگوى موفق در چشم ملتها جلوه نکند؛ چون وقتى الگو پیدا شد، مردم به سمت آن حرکت میکنند؛ وقتى توفیق این الگو دانسته شد، مردم تشویق میشوند.

 یکى از نویسنده‌هاى مصرى در پنجاه سال قبل، شصت سال قبل در یک کتابى نوشته است که اگر ما بتوانیم یک نقطه‌ى از دنیا را با یک حکومت اسلامى اداره کنیم، از هزاران کتاب و تبلیغ براى پیشرفت اسلام این مؤثرتر است. راست میگوید. با اینکه الگوى ما از لحاظ انطباق با اسلام، آنجور که ما میخواهیم، نیست - خب، ما متأسفانه با شکل مطلوبِ تحقق اسلام خیلى فاصله داریم - اما همان اندازه‌اى که توانستیم، توفیق پیدا کردیم، اسلام را وارد جامعه و زندگى‌مان کردیم، آثارش را داریم مشاهده میکنیم، عزتش را مى‌بینیم، قدرتش را مى‌بینیم، پیشرفتش را مى‌بینیم، استقلالش را مى‌بینیم؛ این را مردم دارند مشاهده میکنند. پس آنها میخواهند این الگوسازى نشود؛ لذاست که سعى میکنند الگو را در چشم مخاطبان خراب کنند. یکى از کارهائى که از اول انقلاب تا حالا انجام گرفته، این است. اگر ضعفى داریم، آن ضعف را در چشمها بزرگ میکنند؛ اگر ضعفى نداریم، آن را بدروغ به ما نسبت میدهند؛ این را باید توجه داشته باشیم. یکى از کارهاى اساسى دشمن در تبلیغات ضد جمهورى اسلامى، ناظر به این معناست و همه‌ى تلاش هم براى این است.

 خب، در تضعیف این الگو، دو عامل به یکدیگر کمک میکنند: یک عامل، عامل درونى است؛ نقصهائى که وجود دارد. کوتاهى‌هاى ما، کم‌کارى‌هاى ما، تنبلى‌هاى ما، مبتلاشدن ما به چیزهائى که مضر به حرکت است - مثل اختلافها، مثل کارهاى خلاف گوناگون، میل به دنیا پیدا کردنها، به سمت دنیا کشیده‌شدنها، قدرت‌طلبى‌ها، بى‌سیاستى‌ها و از این قبیل چیزها - اینها چیزهائى است که ناشى از وجود ماست، ما داریم این نقصها را ایجاد میکنیم. این عامل درونى، به این الگو صدمه میزند.

 عامل دیگر، مربوط به دشمن است؛ که همینى که ما داریم، این را صد برابر بزرگ میکنند و به چشم دیگران میکشانند؛ عیبهائى هم که نداریم، به ما نسبت میدهند. خب، حالا ما چه کار کنیم؟ اول باید به آن چیزهاى درونىِ خودمان بپردازیم. اول بایستى به آن چیزى که تقصیر خود ماست، کوتاهى خود ماست، بپردازیم. اگر این را درست کردیم، خداى متعال آن دومى را هم کفاف خواهد کرد؛ یعنى خداى متعال تبلیغ دشمن را هم خنثى خواهد کرد.

 در این «مناجات الشّاکین» که منسوب به حضرت سجاد (سلام اللَّه علیه) است، اولین شکایت این بزرگوار، شکایت از خودش است: «الهى الیک اشکو نفسا بالسّوء امّارة و الى الخطیئة مبادرة». بعد که مبالغى از خود شکایت میکند، آن وقت عرض میکند: «الهى اشکو الیک عدوّا یضلّنى». اول شکایت از خودمان، بعد شکایت از دشمن. باید این را مراقبت کنید.

 خب، حالا کى مراقبت کند؟ چگونه مراقبت کنیم؟ جوابش این است که در درجه‌ى اول، مسئولان و زبدگان و برجستگان و روشنفکران و دانشمندان و علما و کسانى که محیطِ تأثیر دارند، از رفتارهاى خودشان مراقبت کنند. همان طور که عرض کردیم، قدرت‌طلبى است، دنیاطلبى است، دنبال اختلاف رفتن است، جنجال درست کردن است،  خلاف اخلاق حرکت کردن است؛ که من در اینجا میخواهم روى این مسئله‌ى خلاف اخلاق حرکت کردن تکیه کنم.

 فضاى اهانت و هتک حرمت در جامعه، یکى از آن چیزهائى است که اسلام مانع از آن است؛ نباید این اتفاق بیفتد. فضاى هتک حرمت، هم خلاف شرع است، هم خلاف اخلاق است، هم خلاف عقل سیاسى است. انتقاد، مخالفت، بیان عقاید، با جرأت، هیچ اشکالى ندارد؛ اما دور از هتک حرمتها و اهانتها و فحاشى و دشنام و این چیزها. همه هم در این زمینه مسئولند. این کار علاوه بر اینکه فضا را آشفته میکند و اعصاب آرام جامعه را به هم میریزد - که امروز احتیاج به این آرامش هست - خداى متعال را هم از ما خشمگین میکند. من میخواهم این پیامى باشد به همه‌ى آن کسانى که یا حرف میزنند، یا مینویسند؛ چه در مطبوعات، چه در وبلاگها. همه‌ى اینها بدانند، کارى که میکنند، کار درستى نیست. مخالفت کردن، استدلال کردن، یک فکر سیاسى غلط یا یک فکر دینى غلط را محکوم کردن، یک حرف است، مبتلا شدن به این امرِ خلاف اخلاق و خلاف شرع و خلاف عقل سیاسى، یک حرف دیگر است؛ ما این دومى را به طور کامل و قاطع نفى میکنیم؛ نباید این کار انجام بگیرد. متأسفانه بعضى این کار را میکنند. من بخصوص به جوانها توصیه میکنم. بعضى از این جوانها بلاشک مردمان بااخلاص و مؤمن و خوبى هم هستند، اما خیال میکنند این وظیفه است؛ نه، من عرض میکنم این خلاف وظیفه است، عکس این وظیفه است.

 البته از نفوذها، از اغواهاى شیطانى دشمنان، از دخالتهاى دشمنان هم نباید غفلت کرد. همان طور که امام بارها میفرمودند، گاهى اینجور افراد وارد اجتماعات پرشور و مؤمن و مخلص میشوند و آنها را به یک سمتى و یک حرکتى میکشانند؛ از این هم نباید غفلت کرد؛ هم غفلتهاى ناشى از احساساتى شدن، هم ناشى از ندیدن دستهاى دشمن. بنابراین من بخصوص از جوانها میخواهم که نگذارند این فضاى غیبت و تهمت و فحاشى و هتاکى و شکستن حرمتها ادامه پیدا کند. وقتى که ادامه پیدا کرد، طبعاً همان طور سرایت هم میکند - مثل بیمارى مسرى - ناگهان مى‌بینید مثلاً در نمازهاى جمعه که محل خشوع و ذکر و توجه است، یک چنین چیزهائى گاهى احیاناً دیده میشود، که غلط اندر غلط است. انسان اگر چنانچه آن خطیب نماز جمعه را قبول ندارد، خب، اصلاً پاى خطبه‌اش نمى‌نشیند، به او اقتداء هم نمیکند، مى‌آید بیرون. یا حتّى گاهى اوقات در درسها، در محیطهاى علمى و درسى از این چیزها دیده میشود؛ که اینها غلط است، مضر است و مخالف مصلحت انقلاب است؛ اینها همان ضربه زدن و شکاف ایجاد کردن و تَرک‌دار کردن هیئت عظیم و شفاف و باشکوه نظام اسلامى است که دارد با قدرت حرکت میکند و پیش میرود.

 من به بزرگان هم نصیحتى بکنم. این نصیحت به جوانها بود، پیرها هم محتاج نصیحتند؛ آنها هم باید توجه کنند. مواضع درست گرفتن، حرف درست زدن، تحت تأثیر خبرهاى دروغ قرار نگرفتن، این هم وظیفه است. هزاران نفر در نظام اسلامى دارند محض رضاى خدا زحمت میکشند و تلاش میکنند و شب و روز خودشان را میکُشند، براى اینکه طبق حرکت اسلامى یک کارى انجام بگیرد، نظام اداره شود، وظائفِ بسیار سنگین انجام بگیرد؛ اما انسان یک خبر دروغى را بشنود، بنا کند همه‌ى اینها را زیر سؤال بردن - مسئولین دولتى را، دیگران را، دیگران را - این هم مصلحت نیست، این هم خلاف است. هم جوانها باید مراقبت کنند، هم پیرها باید مراقبت کنند. ما، هم در جوانى‌مان احتیاج به نصیحت داریم، هم حالا که پیر شدیم، احتیاج به نصیحت داریم.

 امیدواریم خداوند متعال ان‌شاءاللَّه به همه‌ى ما کمک کند تا بتوانیم این الگوى موفق و باشکوه و بسیار باعظمت را - که نظام جمهورى اسلامى است - حفظ کنیم و این را ان‌شاءاللَّه همین طور به نسلهاى آینده بسپاریم و از این جهت پیش خداى متعال سرافراز باشیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

1) انعام: 124

[ جمعه 89/12/20 ] [ 11:5 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]

سلام

آیا همان وعده در حجاز در حال تحققه?!:

مردم در شهرهای قطیف، دمام، احساء و ریاض به خیابان‌ها آمده و تظاهرات اعتراضی خود را شروع کرده‌اند. وجود تهدیدهای چند روز اخیر مقامات سعودی در قلع و قمع مردم عربستان، آنها به خیابان‌ها آمده و با انبوه نیروهای امنیتی مواجه شدند... وی دعوت مسئولان سعودی به گفتگو در سایه تهدید وزیر امور خارجه عربستان به قطع انگشتان تظاهرات کنندگان و دعوت دیگر مسئولان به شکستن جمجمه معترضان را دعوتی مسخره آمیز برای گفتگو دانست و گفت
سرویس بین الملل ـ همزمان با جمعه خشم در عربستان، مردم این کشور در شهرهای مختلف به خیابان‌ها ریختند تا علی‌رغم تدابیر شدید امنیتی و تهدیدهای صورت گرفته توسط سران آل‌سعود، اعتراض خود را نسبت به خفقان موجود در این کشور اعلام کنند.

به گزارش «تابناک»، بر اساس گزارش‌ خبرگزاری ها، مردم در شهرهای قطیف، دمام، احساء و ریاض به خیابان‌ها آمده و تظاهرات اعتراضی خود را شروع کرده‌اند. شاهدان عینی در این شهرها اعلام کرده‌اند با وجود تهدیدهای چند روز اخیر مقامات سعودی در قلع و قمع مردم عربستان، آنها به خیابان‌ها آمده و با انبوه نیروهای امنیتی مواجه شدند.




بر اساس خبرهایی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود، بالگردهای نظامی بر فراز شهرهای قطیف، دمام و ریاض در حال پرواز است و در این شهرها حالت فوق‌العاده برخوردار است.
از شهر العوامیه در نزدیکی قطیف نیز گزارش می‌شود که مردم در حال تظاهرات آرام هستند و هنوز ماموران امنیتی به آنها حمله نکرده‌اند.

مردم عربستان که از ظلم و اجحاف یکصدساله خاندان آل سعود به تنگ آمده‌اند خواستار داشتن زندگی شرافتمندانه، مشارکت در سرنوشت سیاسی خود و همچنین آزادی زندانیان در بند هستند.




در همین حال «العالم» گزارش داد، در پی یورش روز پنج‌شنبه نیروهای امنیتی سعودی و تیراندازی مستقیم آنها به سمت شهروندان که چند زخمی بر جای گذاشت، سازمان دیده‌بان حقوق بشر خواستار برخورد مسالمت آمیز با اعتراضات مردمی شد. گفته می‌شود مقامات سعودی از گسترش اعتراضات هراسان شده‌اند و از انواع راه‌ها برای ترساندن مردم استفاده می‌کنند.

مخالفان آل سعود و شهروندان این کشور بر این باور هستند ترس مردم ریخته و آنها دیر یا زود به خواسته‌های خود می‌رسند و سرکوب‌های صورت گرفته نیز تنها پایه‌های لرزان خاندان حاکم را سست‌تر خواهد کرد.

یک شخصیت سیاسی مخالف با رژیم آل سعود درباره استفاده از خشونت علیه مردم معترض این کشور هشدار داد و تاکید کرد که چنین اقدامی به فروپاشی کامل این رژیم منجر خواهد شد.

«فواد ابراهیم» در گفتگو با شبکه خبری «العالم» اظهار داشت: اقدام مسئولان سعودی در منتقل کردن زخمی های اعتراضات شهر القطیف در شرق عربستان از بیمارستان عمومی به بیمارستانی نظامی نشانه‌ای منفی و بسیار خطرناک است و بیانگر قصد دستگاه حاکمه برای پاک کردن آثار جنایت خود به شمار می رود و تاکید دارد که این دستگاه حاکمه می خواهد به جهان ثابت کند که قادر به کنترل اوضاع داخلی خود هست و هیچ اقدام اعتراضی یا مطالبات مسالمت آمیز در عربستان وجود ندارد.




ابراهیم گفت: پیام رژیم روشن است، یعنی از خشونت علیه تظاهرات کنندگان در امروز استفاده خواهد کرد اما درمقابل مردم نیز مصرانه بر حضور گسترده در خیابان‌ها برای شرکت در تظاهرات تاکید می کنند.

وی افزود: حکومت عربستان در اشتباه به سرمی برد اگر فکر می کند که با استفاده از زور خواهد توانست جلوی مردم را در برگزاری تظاهرات مسالمت آمیز و مطالبه حقوق مشروع خود بگیرد.

این شخصیت سیاسی مخالف گفت: حکومت عربستان امروز تلاش می کند که مسائل مذهبی و طائفه‌ای را پیش کشیده و القا کند که اختلاف بین حکومت و شیعیان است، اما همه مردم اعم از شیعه و سنی امروز مصمم به حضور در خیابان‌ها و قیام علیه این رژیم هستند که سیاست تبعیض آمیز را درقبال همه اقشار ملت اعمال می کند.




وی دعوت مسئولان سعودی به گفتگو در سایه تهدید وزیر امور خارجه عربستان به قطع انگشتان تظاهرات کنندگان و دعوت دیگر مسئولان به شکستن جمجمه معترضان را دعوتی مسخره آمیز برای گفتگو دانست و گفت که هیچ کس به چنین دعوتی اعتقاد ندارد زیرا تجربه تلخی از سال 2003 میلادی در زمینه گفتگو وجود دارد.
 
همچنین گزارش های رسیده حاکی از آن است که، مقامات سعودی پایگاه اطلاع رسانی شبکه «العالم» را فیلتر کرده، و با ارسال امواج پارازیت در دسترسی این شبکه اختلال ایجاد می کنند.




در همین باره، «مریم یوسف»، از فعالان سیاسی در عربستان اظهار داشت: مسئولان سعودی پایگاه شبکه العالم را در عربستان فیلتر کرده اند، و همچنین با ارسال امواج پارازیت در دسترسی به برنامه های این شبکه العالم اختلال ایجاد می کنند.

وی درباره رویدادهای شب گذشته درالقطیف گفت: برخی بیمارستان ها از پذیرش زخمی های حملات سرکوبگرانه وحشیانه نیروهای امنیتی به تظاهرکنندگان خودداری کردند، و نیروهای امنیتی برخی زخمی ها را از بیمارستان های غیرنظامی به بیمارستان نظامی منتقل کرده اند.



گفتنی است، هر چند تاکنون از کشته و زخمی های اعتراضات امروز در عربستان خبری منتشر نشده اما، در حمله روز گذشته نظامیان سعودی به معترضین در شهر قطیف 7 تن مجروح شدند.

منبع: تابناک


[ جمعه 89/12/20 ] [ 11:2 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]

سلام

در اولین مرحله از اجرای این دستور «عبود الزمر» و پسر عموی وی «طارق الزمر»، آزاد خواهند شد/ این افراد اگرچه دوران محکومیت خود را سپری کرده اند اما «مبارک» دستور داده بود که این افراد همچنان زندانی باشند و آنها را به زندان با اعمال شاقه محکوم کرده بود.
شبکه خبری «سی.ان.ان» اعلام کرد: شورای عالی نظامی مصر روز پنجشنبه دستور آزادی یاران «خالد اسلامبولی» را صادر کرده است.

 به گزارش «تابناک»، در اولین مرحله از اجرای این دستور «عبود الزمر» و پسر عموی وی «طارق الزمر»، آزاد خواهند شد.

 بنابر این گزارش، این افراد اگرچه دوران محکومیت خود را سپری کرده اند اما «مبارک» دستور داده بود که این افراد همچنان زندانی باشند و آنها را به زندان با اعمال شاقه محکوم کرده بود.




                                                                            عبود الزمر

 گفتنی است، نیمه شب پنجشنبه، «عبود الزمر» 60 ساله که از قدیمی ترین زندانیان سیاسی در مصر محسوب می شود، پس از تحمل 30 سال حبس به خانواده اش تحویل داده شد. همسر وی پس از آزادی «الزمر» گفت وی قصد ورود مستقیم به عرصه سیاسی را نداشته و تلاش خواهد کرد به جوانان در این خصوص مشورت دهد.


محمد انور سادات معدوم

ماجرا از چه قرار بود؟

پس از آنکه محمد انور سادات رئیس جمهور معدوم مصر در حضور جیمی کارتر رییس جمهور آمریکا و مناخم بگین رییس رژیم صهیونیستی با امضاء قرارداد کمپ دیوید در جهت مشروعیت دادن به موجودیت رژیم اشغالگر صهیونیستی بر آمد و این رژیم سرطانی را به رسمیت شناخت، بسیاری از نیروهای عرب علیه چنین امری موضع گرفته و وی را خائن به جهان اسلام و آرمان فلسطین دانستند. برهمین اساس بود که عده ای از جوانان مصری در پاسخ به عمل ننگین انور سادات در صدد پاسخ بر آمده و وی در سال 1981 میلادی به دست خالد اسلامبولی ترور شد.


سنگ یادبود شهید خالد اسلامبولی

 شرح ماجرا بدین گونه است که به هنگام رژه، دو افسر، دو درجه دار و دو سرباز از صف رژه روندگان خارج شدند و با نارنجک و سلاح های خودکار به سوی جایگاه انور سادات حمله بردند که در این حمله رئیس جمهوری مصر و 9 تن دیگر کشته شدند و گروهی نیز مجروح گردیدند.

پس از بازجویی های اولیه، 24 نفر از عوامل اعدام انقلابی سادات در دادگاه نظامی مصر محاکمه شدند. با ورود متهمان به دادگاه، خالد فریاد کشید: «انا خالد الاسلامبولی، انا قاتل السادات، انا قاتل الفرعون، انا قاتل الطاغوت، فی سبیل الله قمنا، لتبغی رفع اللوا، لا حزب عملنا، نحن للدین فداء، الله اکبر، لااله الا الله، علیها نحیا و نموت، فی سبیلها نجاهد، علیها نلقی الله.»


صحنه عملیات خالد و یارانش

سرانجام در 26 فروردین سال 1361 هجری شمسی، مطابق با 15 آوریل 1981 میلادی، ستوان یکم خالد اسلامبولی و استوار یکم حسین عباس محمد به اعدام محکوم شده و به درجه شهادت نایل آمدند.

وصیتنامه شهید خالد اسلامبولی:

پدر، مادر، خواهران و برادر عزیزم محمد! السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

بر شما باد التزام به احکام اسلام و عمل به قرآن و ترس از خداوند. من شما را به اطاعت از دستورات خداوند دعوت می کنم. امیدوارم به خاطر مشکلاتی که شما را دچار آنها می کنم، مرا ببخشید و مورد عفو قرار دهید. خداوند ما را برای شهادت در راه خود انتخاب و هدایت کرد و ان شاء الله ما و شما را در بهشت در کنار یکدیگر جمع خواهد کرد.


بگین، کارتر و سادات در کمپ دیوید

 ...مادرم! ناراحت نباش، چون ما به اذن خداوند در زمره شهدا هستیم. نامه من زمانی به شما خواهد رسید که در دنیای آخرت قرار داریم. خواهرم انسیه و سمیه و برادرم محمد را به خداوند می سپارم. مبلغ پولی که نزد خواهرم انسیه است، بین فقرا و مساکین تقسیم شود و فرزندانش فاطمه و مروه با تربیت اسلامی و مقید به دستورات شرعی تربیت شوند. ما با هم تصمیم گرفتیم که فرعون مصر را به قتل برسانیم تا شاید خداوند به خاطر این کار، ما را از ننگ دوستی با صهیونیست ها که دامن ما را گرفته و فساد روحی و اخلاقی سادات و همسرش را در جامعه علنی ساخته است نجات بخشد.

 اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمدا رسول الله.

خالد احمد شوقی اسلامبولی

منبع: تابناک


[ جمعه 89/12/20 ] [ 10:59 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]

سلام

برای مهدی(عج):

 
ظهور امام زمان(عج) جمعه یا شنبه؟(نوشته :محمد نصر اصفهانی)


حدود 20 سال قبل در یک مرکز تحقیقاتی قم، به صورت اتفاقی به کتاب «منتخب الاثر فی امام الثانی عشر(ع)» تالیف آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی، علاقمند شدم. جریان به این صورت بود که آیت الله امامی کاشانی تصمیم به سخنرانی داشت و برای آماده شدن برای سخنرانی کتاب «منتخب الاثر» را خواست. کتاب را  در اختیار ایشان قرار دادیم. ایشان در حالی که کتاب را مطالعه از آن بسیار تعریف کرد و گفت: این کتاب یکی از بهترین و معتبر ترین کتب حدیثی مربوط به امام دوازدهم(عج) است.

مدتی بعد در حال مطالعه آن کتاب، توجهم به باب نهم کتاب جلب شد. نویسنده در این باب، روایات مربوط به روز قیام و ظهور امام زمان(عج) را جمع کرده است. در آن زمان برای من جای تعجب بود که از هفت روایت مطرح شده در این بخش نه تنها روز جمعه را روز ظهور و قیام حضرت(عج) ندانسته بلکه صریحاً آن را روز شنبه اعلام نموده بود.

هر چه زمان می گذشت و سخن سخنرانان را بیشتر می شنیدم و نوشته شاعران و نویسندگان را می خواندم و برنامه های رادیو و تلوزیون را می دیدم، که همه تکرار می کردند؛ امام زمان(عج) روز جمعه خواهد آمد، حساسیت و گاه ناراحتی ام بیشتر می شد، که چرا یک موضوع تحقیق نشده اینقدر مشهور شده است؟! ممکن است گفته شود چه تفاوتی دارد که امام زمان جمعه یا شنبه ظهور کند. در پاسخ باید گفت اتفاقاً موضوع بسیار مهم است، چرا که اگر مطلب برای همگان این چنین بدیهی بماند و مومنین هر جمعه منتظر باشند و پس از آن ناامیدی از آن روز تا هفته بعد انتظار کشند و روز بعد یعنی شنبه مواجه با ظهور ایشان شوند، آیا امام را انکار نخواهند کرد و نخواهند گفت که او امام زمان نیست، چرا که امام زمان باید روز جمعه ظهور کند؟ در این صورت چه کسی مسئول این وضع است؟

در اینجا دو پرسش قابل طرح است الف: ادله دو تفکر جمعه و شنبه از نظر تاریخی به چه زمان بر می گردد و کدامیک قوی تر است؟ ب: شیوع تفکر جمعه به کجا بر می گردد و چه دلیلی داشته است؟ برای روشن شدن حقیقت، نتیجه مطالعات خود در این موضوع را در معرض افکار عمومی قرار داده می دهیم تا اهل اندیشه با نگاهی نقادانه آنچه قابل قبول است را تایید و آنچه قابل قبول نیست را متذکر شوند.

الف: برای پاسخ به پرسش از ریشه تاریخی موضوع و مستندات اندیشه جمعه، رد پای آن را در قدیمی ترین و معتبر ترین کتب روایی دست اول شیعی گرفتیم. کتب روایی شیعه در این موضوع را می توان به سه دسته تقسیم کرد. اول کتب روایی معتبر شیعه که همان «کتب اربعه» است. دوم کتب حدیثی مربوط به موضوع امام زمان(عج)، سوم کتب حدیثی عمومی یا غیر مربوط به امام زمان(عج).

در کتب اربعه شیعه اثری از بحث ظهور امام زمان در روز جمعه نیست. در کتب قدیم تدوین شده در مورد امام زمان(عج) نیز اثری از ظهور امام زمان در روز جمعه نیست. در کتب حدیثی شیعه غیر مربوط به موضوع امام زمان، تنها یک روایت در مورد قیام امام زمان(ع) در روز جمعه وجود دارد که شیخ صدوق، آن را در کتاب «خصال» خود در ضمن یک روایت نقل کرده است.[1] کتاب «خصال» کتاب حدیثی عمومی است که هدف از آن به قول خود شیخ صدوق ثبت روایاتی است که شامل اعداد و شمارش کردارهای نیک و بد باشد.[2] در حدیث 101 از عدد هفت این روایت آمده است که امام صادق(ع) فرموده اند: شنبه از ماست و یکشنبه از آن شیعیان ماست و دوشنبه از آن دشمنان ما و سه شنبه از آن بنی امیه و چهار شنبه روز آشامیدن دارو است و روز پنجشنبه حاجت ها برآورده می شود و جمعه برای پاکیزه شدن و عطر زدن است. جمعه، عید مسلمانان است و از عید فطر و قربان بهتر است. بهترین عید ها روز غدیر است که روز جمعه هجدهم ذی الحجه بوده است. قائم ما خانواده، در روز جمعه ظهور می کند. رستاخیز در روز جمعه بر پا می شود و هیچ کاری در روز جمعه بهتر از صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ع) نیست.

این تنها روایتی است که در مورد ظهور امام زمان در روز جمعه، در متون حدیثی دست اول نقل شده است. کتب جامع روایی بعد، مثل «وسایل الشیعه»، حر عاملی (متوفای 1104)[3] یا «بحار الانوار»، علامه مجلسی(1110) روایت جمعه را از همین کتاب نقل کرده اند.

شیخ صدوق در کتاب «خصال»، بلافاصله پس از حدیث فوق روایت دیگری، در تفسیر حدیث نبوی لاتعادوا الایام فتعادیکم (روزها را دشمن ندارید که آنها شما را دشمن خواهند داشت) نقل کرده است که امام علی النقی(ع) فرموده اند: روزها ما هستیم ...یک شنبه امیر المومنین است ... و جمعه فرزند فرزندم است. که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.[4]  



ویژگی های مثبت و منفی حدیث جمعه

- تک روایت شیخ صدوق در کتاب خصال یک ویژگی مثبت دارد و آن این است که روایت از نظر سند خوب است. چرا که در سلسله سند سعد بن عبد الله بن خلف الاشعری قمی است که به قول نجاشی شیخ قمی ها و فقیه و وجیه بوده است.[5] یزید بن الکاتب الانباری به تعبیر شیخ طوسی(460) و نجاشی(متوفای450)، مورد اعتماد و راستگوست.[6] محمد بن ابی عمیر زیاد، امامی و مورد اعتماد و جلیل القدر است[7] و به قول اصحاب رجال لا یروی و لا یرسل الا عن ثقه. افرادی که این سخن را از امام شنیده اند متعدد هستند ولی چون ابن ابی عمیر از غیر ثقه نقل نمی کند به آنها اعتماد می شود. اما:  

1-     روایت مذکور با روایاتی که روز شنبه را روز قیام امام زمان دانسته است در تعارض است، و با آن قابل جمع نیست.

2-   خود ناقل حدیث یعنی شیخ صدوق در جایی که در صدد بیان موضوع علائم و زمان ظهور امام زمان(عج) است، یعنی کتاب «کمال الدین و تمام النعمه»  به این روایت اعتنا نکرده و به روایت شنبه تمسک کرده است.

3-     این روایت در کتاب خصال صدوق ذیل عنوان جمعه نیامده است بلکه ذیل «باب آنچه در باره روز شنبه رسیده است» آمده است.

4-   مضمون حدیث دو اشکال اساسی دارد: یکی اینکه در این حدیث آمده است که روز یکشنبه روز شیعیان ماست. در حالی که در احادیث منقول از کتاب « من لا یحضر الفقیه» گفته شده است که روز یکشنبه روز بنی امیه است و در حدیث منقول از خصال روز یکشنبه به امیر المومنین(ع) اختصاص داده شده است. دوم گفته شده است که روز جمعه از عید قربان و عید فطر برتر است. در حالی که عید فطر و قربان از اعیاد بسیار مهم مسلمانان است و از نظر اهمیت قابل مقایسه با روز جمعه نیست.

5-     اثری از ظهور امام زمان در روز جمعه در «کتب اربعه» که در نزد شیعه معتبر است نیست.

اما در مورد اختصاص روز جمعه به امام زمان(ع) روایت منقول از کتاب «خصال» ضعیف است چون هویت عبد الرحمن بن احمد الموصلی و الصقر بن دلف مشخص نیست و آنها توثیق نشده اند.[8] با این حال احتمال دارد که شهرت اختصاص روز جمعه به امام زمان(عج) نه به دلیل ظهور امام زمان در این روز است بلکه به دلیل تولد ایشان در روز جمعه است.[9]  

***

از سه دسته کتب حدیثی یاد شده در هر سه دسته، ظهور امام زمان(عج) در روز شنبه اعلام شده است. اینک به بررسی احادیث این کتب می پردازیم:  

الف - از کتب اربعه، مرحوم کلینی(متوفی،329) در «اصول کافی»، کتاب حجه، در موضوع امام زمان روایات بسیاری ذکر کرده است ولی هیچ اشاره ای به روز قیام امام زمان(عج) نه در جمعه و نه شنبه نکرده است. در بقیه کتاب کافی نیز نفیاً و اثباتاً در مورد مطلبی دیده نمی شود.

- در کتاب «من لا یحضره الفقیه» نیز شیخ صدوق (متوفی 381) سخنی در مورد ظهور امام زمان در روز جمعه یا شنبه نیاورده است. ولی در  جلد یک و دوِ کتاب، روایاتی نقل شده است که در ضمن آن مطرح شده است که روز شنبه روز اهل بیت و روز یکشنبه روز بنی امیه است.[10]

- شیخ طوسی(متوفی460) در کتاب «استبصار» در این مورد چیزی ندارد، اما در کتاب «تهذیب الاحکام» که چهارمین کتاب از کتب اربعه شیعه محسوب می شود، حدیثی از امام باقر(ع) نقل کرده است که در آن اعلام شده که ظهور امام زمان(عج) روز شنبه است، روزی که در آن حسین بن علی(ع) کشته شد، کعبه به تصرف او درخواهد آمد.[11]

ب: بلافاصله پس از غیبت کبری علماء شیعه برای رفع شبهات مطرح شده در مورد امام زمان(عج) به جمع آوری احادیث مربوط به این موضوع پرداختند و کتبی مستقل در مورد امام زمان نوشته شد؛ که در آن به ابعاد مختلف مربوط به امام زمان پرداخته شده است از جمله:    

- شیخ صدوق (متوفی 381)، کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» که منحصراً در مورد امام زمان(عج) تالیف کرده است، او تحت عنوان علامات ظهور امام زمان(عج)، از امام باقر(ع) نقل می کند که: خروج قائم در روز شنبه، روز عاشوراست. همان روزی که در آن حسین بن علی(ع) کشته شد.[12]  

- شیخ مفید(متوفی413) شاگرد شیخ صدوق نیز در کتاب «الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد» در بخش مربوط به علامات ظهور امام زمان(عج)، از امام صادق(ع) نقل کرده است که: گویا می بینم که امام قائم(ع) در روز شنبه دهم محرم در بین رکن و مقام ایستاده، و جبرئیل در سمت راست او فریاد می زند: بیعت برای خدا! شیعیان به سوی او هجوم می آورند و زمین زیر پایشان پیچیده شود تا خدمتش رفته با او بیعت کنند و خدا به وسیله او زمین را از عدل و داد پر کند چنانچه از جور و ظلم پر شده باشد.[13]

- شیخ طوسی (متوفی460) نیز در کتاب «الغیبه» که در موضوع غیبت امام زمان(ع) تالیف کرده است باز روایتی در مورد ظهور امام زمان در روز شنبه دارد. [14] کتاب معروف دیگری در مورد امام زمان به نام «الغیبه» توسط نعمانی تدوین شده است که در آن نفیاً و اثباتاً چیزی در مورد جمعه یا شنبه نیامده است.

پس چنانچه ملاحظه گردید بین علماء اولیه شیعه مثل شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی در مقام بحث علامات و روز ظهور امام زمان(عج)، بر طبق روایات نقل شده از جانب ائمه اطهار(ع)، شنبه مشهور، بلکه اجماعی بوده است. البته علماء بعدی نیز با استفاده از همین روایات روز شنبه را، روز ظهور حضرت حجت(ع) دانسته اند.

- از این علما می توان از امین الاسلام طبرسی(متوفی548) صاحب تفسیر مجمع البیان در کتاب «اعلام الوری» از امام صادق(ع) آورده است که گویا می بینم که امام قائم(ع) در روز شنبه دهم محرم در بین رکن و مقام ایستاده، و جبرئیل در سمت راست او فریاد می زند: بیعت برای خدا! شیعیان به سوی او هجوم می آورند و زمین زیر پایشان پیچیده شود تا خدمتش رفته با او بیعت کنند و خدا به وسیله او زمین را از عدل و داد پر کند چنانچه از جور و ظلم پر شده باشد.[15]

- اربلی(متوفی687) دو جا در «کشف الغمه فی معرفه الائمه(ع)» در ضمن روایتی بدون سند از امام باقر(ع) آورده است که امام زمان در روز عاشورا، روز قتل سید الشهداء بین رکن و مقام قیام خواهد کرد که گویا در روز شنبه دهم محرم است[16]

- متقی هندی(975) در کتاب «البرهان فی علامات مهدی اخر زمان(عج)»، از قول امام باقر(ع) آورده است: ظهور امام قائم(ع) در روز شنبه دهم محرم است. این همان روزی است که حسین بن علی(ع) در آن روز کشته شد. بین رکن و مقام ایستاده است، جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ اوست. شیعیان از اطراف زمین به سوی او هجوم می آورند. زمین زیر پایشان پیچیده شود تا خدمتش رفته با او بیعت کنند. به وسیله آنها  زمین از عدل و داد پر شود، چنانچه از جور و ظلم پر باشد.[17]

8- مرحوم علامه مجلسی (متوفای1110) در بحار الانوار روایت شیخ صدوق در کمال الدین و شیخ طوسی در کتاب الغیبه را ذکر کرده است.[18]

9- حاجی نوری(متوفی1320) در کتاب«کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار» از ابی بصیر از امام صادق(ع) نقل می کند که قیام امام زمان در روز شنبه دهم محرم ایستاده بین رکن و مقام است. شخصی در کنار او فریاد می زند: بیعت کنید، بیعت کنید. مردم از اقصی نقاط عالم برای بیعت با او می آیند و او از مکه به سمت کوفه خواهد رفت و در نجف سکنا خواهد گزید، آنگاه لشکریان خود را به سمت شهرهای مختلف می فرستد تا زمین را پر از عدل و داد سازد چنانچه پر از ظلم و جور شده است.[19]



نقاط مثبت و منفی احادیث شنبه

همه روایات یاد شده در مقام بیان علایم ظهور امام زمان(عج) است و از لحاظ سند نیز در مجموع قابل قبول علمایی قرار گرفته است که نزدیک به دوران ائمه(ع) بوده اند. چهار روایت اول از کتب دست اول شیعه نقل شده است. بنابراین برای بررسی اسناد روایات، باید همین چهار روایت مورد بحث قرار گیرد.

بر اساس کتب رجالی هشتگانه شیعه در سلسله سند روایت اول از تهذیب:

احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی نیز که امام رضا، جواد و عسگری(ع) را درک کرده، امامی و ثقه است.[20] علی بن الحکم نیز ثقه و جلیل القدر دانسته شده است.[21] علی بن ابی حمزه بطائنی، از اصحاب امام صادق(ع) و کاظم(ع)  است. او عصا کش ابی بصیر بوده است سپس واقفی شده و از سرکردگان آنها نیز محسوب می شده است[22] نزدیک به 1600 روایت از او نقل شده است و علماء شیعه احادیث او را به ویژه روایاتی که مربوط به قبل از واقفی شدنش باشد را قبول داشته اند. به هر حال او در نقل خبر تا حدی مورد اعتماد است. یحیی ابی بصیر اسدی هم از اصحاب اجماع است و امامی و مورد اعتماد می باشد. بنابراین چنانچه ملاحظه می شود روایت از نظر سندی تنها در مورد ابی حمزه قابل تامل است.  

روایت دوم از کمال الدین:

حسین بن احمد بن ادریس اشعری قمی؛ از مشایخ صدوق، امامی و قابل اعتماد است. پدرش احمد بن ادریس قمی نیز شخصی جلیل القدر، امامی و قابل اعتماد است.[23] حسین بن سعید اهوازی کوفی از طبقه سه و مورد اعتماد است.[24] بقیه رجال حدیث شبیه حدیث قبل است.

سلسله سند روایت سوم از ارشاد: فضل بن شاذان، امامی و مورد اعتماد است.[25] محمد بن علی کوفی مجهول است، وهب بن حفص واقفی است که مورد اعتماد قرار گرفته است.[26] در کل این روایت به دلیل مجهول الهویه بودن یک نفر از راویان ضعیف است.

روایت چهارم ضعیف است چون محمد بن سنان در سلسله سند آن ضعیف می دانند[27]

نتیجه از مجموع مباحث اینکه اگر بخواهیم بر اساس روایات شیعی راجع به زمان ظهور امام زمان(عج) اظهار نظر کنیم باید گفت اظهار نظر قطعی ممکن نیست. بنابراین باید با احتمالات سخن گفت چون همه روایات دارای مشکل است ولی روایات مربوط به شنبه قابل اعتمادتر است؛ چونکه:

اولاً مورد توافق مشایخ علماء اولیه شیعه بوده است و آنها از روایات جمعه یاد نکرده اند. جمعه از قرن هفتم به اینطرف در بین برخی از علما شهرت یافته است.

ثانیاً روایات شنبه در مقام بیان علائم ظهور مطرح شده است نه مثل روایت جمعه که در بین یک روایت مضطرب و طولانی آنهم در توضیح اهمیت جمعه، در باب شنبه یک کتاب حدیثی عمومی .

ثالثاً ضعف احادیث شنبه را شهرت شنبه در بین علمای اولیه جبران می کند. بعلاوه اینکه پای یکی از احادیث شنبه به کتب اربعه باز می شود که از نظر اعتبار قابل مقایسه با کتب روایی دیگر نیست.

ج: در پاسخ به سوال از علل شیوع اندیشه جمعه با وجود نبودن حتی یک روایت مستقل در این مورد می توان گفت: به نظر می رسد با توجه به اینکه کتاب مفاتیح الجنان بیش از هر چیز افکار عامه و حتی خاصه متدینین را تحت تاثیر قرار می دهد به احتمال قوی ذهنیت ظهور و قیام امام زمان(عج) در روز جمعه تحت تاثیر کتاب «مفاتیح الجنان» باشد. این کتاب در چند مورد این ذهنیت را القاء می کند:

1- در این کتاب دعایی برای امام زمان در روز جمعه توصیه شده است.[28]

2- دعای ندبه که مربوط به امام زمان است،از دعاهایی است که گفته شده؛ مستحب است در چهار عید یعنی: فطر، قربان، غدیر و روز جمعه خواندن شود.[29] رویه جاری شیعیان خواندن این دعا در هر صبح جمعه بوده است.

3- مرحوم محدث قمی در فصل پنجم کتاب بر طبق روایتی از قول امام علی النقی(ع) از کتاب «جمال الاسبوع» سید بن طاووس، روز جمعه را اختصاص به امام زمان داده است.[30] او نوشته است که « روز جمعه روز حضرت صاحب الزمان(ع) است و همان روزی است که در آن روز ظهور خواهد فرمود» پس از این روایت زیارتی برای امام زمان نقل شده است که در ضمن آن این سخن به چشم می خورد که: « ای امام زمان(ع) امروز روز جمعه است و این روزی است که متعلق به تو است و در آن انتظار ظهور تو می رود.»[31] ظاهر عبارات متن زیارتنامه، نشانگر این است که آن ماثور نیست بلکه خود سید بن طاووس یا شخص دیگر، آن را انشاء کرده باشد.

در مورد ذهنیت شایع علماء نقش کتاب «بحار الانوار» قابل انکار نیست. مرحوم مجلسی در «بحار الانوار» در موضوع روز ظهور امام زمان اولین روایتی که نقل کرده، روایت تقطیع شده کتاب «خصال» شیخ صدوق را بدون ذکر سلسله سند آورده است. او در چند روایت بعد عیناً روایت شنبه را از کتاب «کمال الدین» صدوق و کتاب «غیبت» شیخ طوسی را هم نقل کرده است. [32] برای کسی که بدون دقت به کتاب «بحار الانوار» نگاه می کند این توهم پیش می آید که روایت روز جمعه تنها روایت موجود است[33] و همین روایت را مرحوم مجلسی اختیار کرده است. غافل از اینکه این روایت تنها یک جمله از یک روایت بلند بی ارتباط با موضوع است که در ابتداء باب نقل شده است و معلوم نیست مختار علامه مجلسی بوده باشد.    



--------------------------------------------------------------------------------

[1] حدثنا أبی رضی الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید عن محمد بن أبی عمیر عن غیر واحد عن أبی عبد الله ع قال السبت لنا و الأحد لشیعتنا و الإثنین لأعدائنا و الثلاثاء لبنی أمیة و الأربعاء یوم شرب الدواء و الخمیس تقضى فیه الحوائج و الجمعة للتنظف و التطیب و هو عید المسلمین و هو أفضل من الفطر و الأضحى و یوم الغدیر أفضل الأعیاد و هو ثامن عشر من ذی الحجة و کان یوم الجمعة و یخرج قائمنا أهل البیت یوم الجمعة و یقوم القیامة یوم الجمعة و ما من عمل یوم الجمعة أفضل من الصلاة على محمد و آله(شیخ صدوق، الخصال، احمد فهری، انتشارات علمیه اسلامیه، ج2،ص394، باب، ما جاء فی یوم السبت ...ح101)

[2] کتاب یشتمل علی الاعداد و الخصال المحمود و المذمومه. (مقدمه، خصال، شیخ صدوق)

[3] وسایل الشیعه، ج7، ص380

[4] حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل رضی الله عنه قال حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم قال حدثنا عبد الله بن أحمد الموصلی عن الصقر بن أبی دلف الکرخی ...ثم قلت یا سیدی حدیث یروى عن النبی ص لا أعرف معناه قال و ما هو فقلت قوله لا تعادوا الأیام فتعادیکم ما معناه فقال نعم الأیام نحن ما قامت السماوات و الأرض فالسبت اسم رسول الله ص و الأحد کنایة عن أمیر المؤمنین ع و الإثنین الحسن و الحسین و الثلاثاء علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و الأربعاء موسى بن جعفر و علی بن موسى و محمد بن علی و أنا و الخمیس ابنی الحسن بن علی و الجمعة ابن ابنی و إلیه تجتمع عصابة الحق و هو الذی یملؤها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا فهذا معنى الأیام فلا تعادوهم فی الدنیا فیعادوکم فی الآخرة ثم قال ع ودع و اخرج فلا آمن علیک. خصال، ج2، حدیث 101و 102 بای ایام سبعه، ص455-456

[5] نجاشی اسدی کوفی(450)، رجال نجاشی، موسسه النشر الاسلامی، قم1374، ص177

[6] شیخ طوسی، الفهرست، قم منشورات الشریف الرضی، بی تا،  ص180، ابن العباس نجاشی، رجال نجاشی، مکتبه الداوری، قم، بی تا،ص313

[7] الفهرست، ص 142

[8] ابوالقاسم الموسوی الخوئی، معجم رجال الحدیث، بیروت، دار الزهراء، چ4، 1989، ج9، ص308 و 139

[9]  أخبرنی جماعة عن أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قال حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق عن الحسن بن علی بن زکریا بمدینة السلام قال حدثنا أبو عبد الله محمد بن خلیلان قال حدثنی أبی عن جده عتاب من ولد عتاب بن أسید قال ولد الخلف المهدی ص یوم الجمعه. (الغیبةللطوسی، ص393،ذکر أمر أبی الحسن علی بن محمد السمر)  محمد بن الحسن الکرخی قال سمعت أبا هارون رجلا من أصحابنا یقول رأیت صاحب الزمان ع و کان مولده یوم الجمعة سنة ست خمسین و مائتین (کمال‏الدین،ج2، ص 432    42- باب ما روی فی میلاد القائم صاحب‏) قال حدثنی أبی عن أبیه عن جده عن غیاث بن أسید قال ولد الخلف المهدی ع یوم الجمعة (همان)

[10] وَ قَالَ ع السَّبْتُ لِبَنِی هَاشِمٍ وَ الْأَحَدُ لِبَنِی أُمَیَّةَ فَاتَّقُوا أَخْذَ الْأَحَدِ(من‏لایحضره‏الفقیه، ج1، ص 425 باب وجوب الجمعة و فضلها)   وَ قَالَ ع السَّبْتُ لَنَا وَ الْأَحَدُ لِبَنِی أُمَیَّةَ(من‏لایحضره‏الفقیه، ج2، ص267 باب الأیام و الأوقات التی یستحب فیه)

[11] اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ ابْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَخْرُجُ الْقَائِمُ ع یَوْمَ السَّبْتِ یَوْمَ عَاشُورَاءَ الْیَوْمَ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ ع وَ یَقْطَعُ أَیْدِیَ بَنِی شَیْبَةَ وَ یُعَلِّقُهَا فِی الْکَعْبَةِ(تهذیب‏الأحکام،ح4،ص333)

[12] حدثنا الحسین بن أحمد بن إدریس رضی الله عنه قال حدثنا أبی عن أحمد بن محمد بن عیسى عن الحسین بن سعید عن علی بن أبی حمزة عن أبی بصیر قال قال أبو جعفر ع یخرج القائم ع یوم السبت یوم عاشوراء یوم الذی قتل فیه الحسین ع)( کمال‏الدین، ج2،ص653،باب57)

[13] الفضل بن شاذان عن محمد بن علی الکوفی عن وهیب بن حفص عن أبی بصیر قال قال أبو عبد الله ع ینادى باسم القائم ع فی لیلة ثلاث و عشرین و یقوم فی یوم عاشوراء و هو الیوم الذی قتل فیه الحسین بن علی ع لکأنی به فی یوم السبت العاشر من المحرم قائما بین الرکن و المقام جبرئیل ع عن یده الیمنى ینادی البیعة لله فتصیر إلیه شیعته من أطراف الأرض تطوى لهم طیا حتى یبایعوه فیملأ الله به الأرض عدلا کما ملئت ظلما و جورا(الإرشاد، ج2، ص379)

[14] الفضل عن محمد بن علی عن محمد بن سنان عن حی بن مروان عن علی بن مهزیار قال قال أبو جعفر ع کأنی بالقائم یوم عاشوراء یوم السبت قائما بین الرکن و المقام بین یدیه جبرئیل ع ینادی البیعة لله فیملأها عدلا کما ملئت ظلما و جورا(الغیبةللطوسی، ص453،ذکر طرف من العلامات الکائنة قبل خروج)

‏[15] الفضل بن شاذان عن محمد بن علی الکوفی عن وهیب بن حفص عن أبی بصیر قال قال أبو عبد الله ع ینادى باسم القائم فی یوم ست و عشرین من شهر رمضان و یقوم فی یوم عاشوراء و هو الیوم الذی قتل فیه الحسین بن علی ع لکأنی به یوم السبت العاشر من المحرم قائما بین الرکن و المقام جبرئیل بین یدیه ینادی بالبیعة له فتصیر شیعته من أطراف الأرض تطوى لهم طیا حتى یبایعوه فیملأ الله به الأرض عدلا کما ملئت جورا و ظلما(اعلام الوری، ص459، الفصل الثانی فی ذکر السنة التی یقوم القائم،)

[16] علی بن عیسی بن ابی الفتح الاربلی، کشف الغمه، نشر الادب الحوزه و کتابفروشی اسلامیه، بی تا ج3، ص360و460

[17] البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان: یظهر المهدی فی یوم عاشورا و هو یوم الذی قتل فیه الحسین بن علی(ع) و کانی به یوم السبت العاشر من المحرم قائم بین الرکن و المقام، حبریل عن یمینه و میکائیل عن یساره و تصیر الیه شیعته من اطراف الارض، تطویل هم طیّاً حتی یبایعوه فیملا بهم الارض عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً(منتخب الاثر، ص465)

[18]عَنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَخْرُجُ الْقَائِمُ ع یَوْمَ السَّبْتِ یَوْمَ عَاشُورَاءَ الْیَوْمَ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ ع (بحارالأنوار، ج52، ص285، باب 26- یوم خروجه و ما یدل علیه) و قال ع یخرج القائم ع یوم السبت یوم عاشوراء الیوم الذی قتل فیه الحسین (ع)، (العددالقویة، ص65، نبذة من أحوال الإمام الحجة (ع))

[19] کشف الاستار: اخرج ابو العباس الدمشقی القرمانی فی کتاب اخبار الدول عن ابی بصیر عن ابی عبد الله(ع) قال: لا یخرج القائم الا فی وتر من السنین، ... و یقوم فی یوم عاشورا، و یظهر یوم السبت العاشر من المحرم قائماً بین الرکن و المقام، و شخص قائم علی یدیه ینادی: البیعه البیعه، فیسیر الیه انصاره من الاطراف الارض یبایعونه فیملاً الله تعالی به الارض عدلاً کما ملئت جورا و ظلماً، ثم یسیر عن مکه حتی یاتی الکوفه فینزل علی نجفها ثمَّ یفرق الجنود منها الی جمیع الامصار.( منتخب الاثر، ص465)

[20] رجال طوسی، ص373

[21] فهرست طوسی، ص263

[22] رجال نجاشی، ص249، کذاب و متهم دانسته شده است، ص403 و 404

[23] رجال کشی، ص 92، فهرست طوسی، ص64

[24] فهرست طوسی، ص149

[25] رجال نجاشی، ص306

[26] رجال نجاشی، ص431

[27] شیخ طوسی، الفهرست، قم، منشورات الشریف الرضی، بی تا، ص143

[28] مفاتیح الجنان، ص120

[29] همان، ص878

[30] ذکر شیخ السعید ابو جعفر محمد بن بابویه قال حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل قال حدثنا علی بن ابراهیم عن عبد الرحمن بن احمد الموصلی عن الصقر بن ابی دلف ... الایام نحن ما قامت السماوات و الارض فالسبت لرسول الله ص و الأحد امیر المومنین(ع) و الإثنین الحسن و الحسین(ع) و یوم الثلاثاء علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد(ع) و یوم الأربعاء موسى بن جعفر و علی بن موسى و محمد بن علی و انا و الخمیس ابنی الحسن(ع) و الجمعة ابن ابنی و الیه تجتمع عصابه الحق و هذا معنی الایام فلا تعادوهم فی الدنیا فیعادوکم فی الاخره. سید بن طاووس در اقبال روایت را به صورت تفسیر شده نقل کرده است و برای هر امامی یک لمولانا اضافه کرده است مثلاً در مورد امام دوازدهم گفته است الجمعه لمولانا المهدی علیهم أفضل (إقبال‏الأعمال، 22، سید بن طاووس(متوفای، 664)، فصل فیما نذکره من کیفیة اتخاذ خفیر أو حام یحمی من المکروهات مدة العام، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1996 )  در حالی که اصل روایت نقل شده  در جمال الاسبوع همان است که از خصال نقل شد و عنوان شده که جمعه خود امام زمان است. (جمال الاسبوع، ص25-26)      

(الخصال، ج2،ص394- 396 ، معنى الحدیث الذی روی عن النبی (ص) قال)‏ سید بن طاووس، «جمال الاسبوع، بکمال العمل المشروع»، قم، منشورات رضی، افست از چاپ سنگی، ص25

[31] یا صاحب الزمان...هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک؛ مفاتیح الجنان، ص111- 121

[32] بحار الانوار، ج52، باب26، کتابفروشی اسلامیه، 1398هجری، ص285 و 390

[33] ر جوع شود به، سید محمد کاظم قزوینی، الامام المهدی(ع) من المهد الی الظهور،


[ جمعه 89/12/20 ] [ 10:15 عصر ] [ علی آلیانی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

لینک دوستان
برچسب‌ ها
امکانات وب
ایران رمان